صرع یک اختلال پیچیده عصبی میباشد که 1 تا 2 درصد از کل جمعیت جهان را مورد تأثیر قرار داده است. عفونتهای سیستم عصبی مرکزی، شوک عاطفی، اختلالات متابولیک، الکل، تومورهای مغزی و مشکلات عروقی مغز از مهمترین عوامل زمینهساز صرع هستند. صرع معمولاٌ قابل کنترل اما غیرقابل درمان است(Cascino, 1994) . تشنج مشخصه اصلی صرع بوده و بیانگر فعالیت نورونی غیرطبیعی و بیش از حد مغز میباشد که با یک الگوی خودبخودی، تکرار شونده و غیرقابل پیشبینی بروز میکند (Stafstrom, 2003).
شواهدی مبنی بر دخالت تغییر در سیستمهای نوروترنسمیتری مختلف به ویژه گلوتامات، آسپارتات و گابا در ایجاد صرع وجود دارد (Pinto, et al., 2005). به طور کلی تغییر در الگوی فعالیت سیناپسها و مختل شدن عملکرد کانالهای یونی، به عنوان مکانیسمهای اصلی زمینهساز حملههای صرعی شناخته شدهاند (Nobels, 2003; Wuttke and Lerche, 2006). متداولترین روش پیشگیری و درمان صرع استفاده از داروهای سنتزی ضدصرع است که با تأثیر بر زیرساختارهای سلولی دخیل در عملکرد سیناپسها و کانالهای یونی از بروز الگوی فعالیت صرعی در کانون صرع جلوگیری کرده یا گسترش آن به سایر نواحی و بروز تشنج را مهار میکند(Bialar and White, 2010) .
تاریخچه استفاده از گیاهان دارویی با اهداف درمانی مقارن است با تاریخ زندگی بشر. در پزشکی سنتی استفاده از عصاره خام گیاهان، به صورت خوراکی یا موضعی، نقش مهمی در درمان بسیاری از بیماریها، خصوصاٌ کنترل عفونتها داشته است (Navarro, et al., 1996). در دهههای اخیر آشکار شدن عوارض جانبی داروهای شیمیایی منجر به توجه مجدد به روشهای درمانی طبیعی و به راه افتادن موج جدیدی از پژوهشها در زمینه گیاهان دارویی شده است ((Braun and Cohen, 2007.
امروزه علاوه بر استفادههای بالینی، محصولات طبیعی مذکور به منظور کشف اهداف جدیدی از جمله رسپتورها و کانالها، حائز اهمیتاند ((Vriens, et al., 2008.
اسانسهای گیاهی[1] ترکیبات مایع، فرار، محلول در چربی، اغلب زلال و به ندرت رنگی میباشند که در بخشهای مختلف گیاه از جمله جوانه، برگ، گل، ساقه، دانه و میوه تولید و ذخیره میشوند (Bakkali, et al., 2008). اسانسها به طور معمول از ترپنهای[2] آروماتیک فرار و فنیل پروپانوئیدها تشکیل شدهاند که به واسطه عبور آزادانهشان از غشاء سلول میتوانند نقشهای سیگنالینگ متنوعی در سلول داشته باشند. در این ارتباط گزارشهایی حاکی از مداخله اسانسهای گیاهی با کانالهای یونی و رسپتورها نیز وجود دارد (Goncalves, et al., 2008).
ترپنهای گیاهی به عنوان دارو، چاشنی و طعم دهنده مواد غذایی و خوشبوکننده مورد استفاده قرار میگیرند. مونوترپنها ترکیباتی با فرمول مولکولی C10H16 میباشند که هم در فراوردههای گیاهی با اثر صرعزا[3] و هم در فراوردههایی با اثرات ضدصرع[4] یافت میشوند (Burkhard, et al., 1999; Ishida, 2005). انواعی از عصارههای گیاهی و اسانسهای روغنی استخراج شده از گیاهان جهت درمان صرع مورد استفاده قرار میگیرند. تحقیقات روی این گیاهان نشان داده که عصاره آنها حاوی ترکیباتی با خواص ضدتشنجی هستند و قادر به مهار فعالیت صرعی القاء شده توسط پنتیلنتترازول[5]((PTZ میباشند (Sayyah, et al., 2002).
PTZ آنتاگونیست گابا است که با مهار رسپتور گاباA باعث کاهش عملکرد گاباارژیک میشود (Olsen, 1981). بنابرین داروهایی که عمل سیستم گابا را از طریق رسپتور گاباA تقویت میکنند میتوانند در جلوگیری از صرع القاء شده توسط PTZ مؤثر باشند (Snead, 1992). از جمله مونوترپنهایی که اثرات ضدصرعی به آنها نسبت داده شد میتوان به اوجنول[6]، لینالول[7]، منتول[8] و لیمونن[9] اشاره کرد (Burkhard, et al., 1999).
اوجنول یک فنیلپروپن است که از گیاهان متعددی از جمله درخت جوز[10]، میخک[11]، دارچین[12]و ریحان[13] استخراج میشود، با اکسید روی ترکیب شده و صمغی را ایجاد میکند که به خاطر ویژگیهای ضدباکتریایی، ضدالتهاب، بیحسکنندگی موضعی و ضددردش به طور گستردهای در دندانپزشکی به کار میرود (Hashimoto, et al., 1988; Ohkubo, et al., 1997; Kim, et al., 2003; Pizzo, et al., 2006; Chaieb, et al.,2007; Zheljazkov, et al., 2008). این ترکیب به عنوان چاشنی و طعم دهنده در محصولات غذایی و همچنین ماده خوشبوکننده در محصولات آرایشی مورد استفاده قرار میگیرد (Opdyke, 1975).
از آنجا که اوجنول در گیاهان و ادویهجات پرمصرف به وفور یافت میشود، بررسی خواص و برهمکنشهای آن با اجزای مختلف سلولی به نظر ضروری میرسد. نشان داده شده که اوجنول با طیف وسیعی از کانالها و رسپتورهای غشائی برهمکنش داده و اثرات بیولوژیک متنوعی از خود به جای میگذارد. اوجنول در سیستم عصبی اثرات متعددی را اعمال میکند، از جمله: حفاظت از سلولهای عصبی در برابر ایسکمی و پپتید بتاآمیلویید (Irie and Keung, 2003; Wie, et al., 1997; Won et al., 1998)، مهار هدایت پتانسیلهای عمل در عصب سیاتیک (Kozam, 1997)، بهبود بخشیدن عوارض عصبی و نورونی ناشی از دیابت (Nangle et al., 2006) و سرکوب پتانسیلهای میدانی صرعی که نشاندهنده یک پتانسیل درمانی برای اوجنول در صرع میباشد (Muller et al., 2006). مشخص شده اوجنول یک اثر ضدصرعی وابسته به زمان و غلظت مورد استفاده دارد (Sayyah et al., 2004). این ترکیب رسپتورهای N-متیل-D-آسپارتات(NMDA) را مهار و رسپتورهای ایونوتروپیک گابا را تقویت میکند که هر دو رسپتور مذکور در احساس درد دخیلاند (Aoshima and Hamamoto, 1999; Wie et al.,1997). این مولکول همچنین پتانسیل عملهای مرکب را در فیبرهای A و C تضعیف میکند. موارد مذکور میتوانند توضیحی بر اثر ضددرد اوجنول باشند (Brodin, 1985). علاوه بر موارد فوق، خواص آنتیاکسیدانی (Li et al., 2006) و ضدسرطانی (Pal, et al., 2010) آن نیز گزارش شده است.
با توجه به مطالعات انجام شده، تصور بر این است که کانالهای یونی اهداف فارماکولوژیک مهم ترکیبات طبیعی میباشند. انواع کانالهای یونی سدیمی، کلسیمی و پتاسیمی در غشاء سلولهای تحریکپذیر از جمله نورونها وجود دارند و از آنجا که در سیستم عصبی، انتقال پیام وابسته به پتانسیل عملهایی است که از فعالیت هماهنگ کانالهای یونی متنوع حاصل میشوند، هر ترکیبی که قادر به اثر گذاشتن بر ویژگیهای پتانسیل عمل و بعبارتی کانالهای یونی باشد در تحریکپذیری سلول نیز مؤثر خواهد بود (Catteral, 2010). کانالهای یونی در فرایندهای فیزیولوژیکی مختلف از جمله رهایش نوروترنسمیتر، جفت شدن تحریک-انقباض[14]، کنترل بیان ژن و تکوین سلولی نقش دارند. از طرفی اختلال عملکرد کانالهای یونی میتواند منجر به اختلالات پاتولوژیک شود. به منظور تأیید تأثیر ترکیبات طبیعی بر کانالهای یونی، استفاده از آنتاگونیستها و آگونیستهای بسیار انتخابی لازم است (Bulaj, 2008). گزارشهایی حاکی از مداخله ترکیبات اسانسهای گیاهی با فعالیت کانالهای یونی و رسپتورها وجود دارد که تکنیکهای الکتروفیزیولوژیک برای تشخیص و شناسایی اثرات بیولوژیکی ترکیبات و چگونگی برهمکنش آنها با کانالهای یونی بسیار مؤثر هستند (Goncalves, et al., 2008).
دلایل استفاده از نورونهای حلزون
در تحقیقات انجام شده روی الگوی فعالیت صرعی و روشهای درمان آن از مدلهای حیوانی مختلف استفاده شده است. با این حال مکانیسمهای اساسی ایجاد کننده الگوی فعالیت صرعی در نمونههای جانوری مختلف مشابه است. از طرفی نتایج تحقیقات مختلف نشان داده است که الگوی فعالیت صرعی ایجاد شده در نورونهای حلزون با الگوی فعالیت ثبت شده در سیستم عصبی مهرهداران از جمله انسان شباهت دارد (Janahmadi, et al., 2008).
مزایای تکنیکی متعدد نورونهای گانگلیون بیمهرگان در مقایسه با نورونهای مهرهداران از جمله وجود نورونهای بزرگ قابل تشخیص، تنوع کانالهای یونی و امکان مطالعه گانگلیون در شرایط in vitro بدون تغییر در ویژگیهای ساختمانی و عملکردی باعث شده تا این نورونها در موارد متعددی جهت مطالعه مکانیسمهای پایه سیستم عصبی مورد استفاده قرار گیرند. نرمتنان بزرگترین نورونها را در سلسله جانوران دارند و اندازه بزرگ نورونهایشان، شناسایی و ورود الکترود به سلول را تسهیل میکند و از طرفی خونسرد بودن این رده جانوری، مشکلات نگهداری آنها را در شرایط in vitro کاهش میدهد. این عوامل باعث شدند بسیاری از مطالعات اولیه الکتروفیزیولوژیک برای نخستین بار روی نورونهای نرمتنان انجام شوند (Hodgkin and Hoxley, 1939; 1952). در مقایسه با نمونههای بیمهره، مطالعه مکانیسمهای سلولی و مولکولی در نورونهای پستانداران اغلب مستلزم مراحل آمادهسازی است که ممکن است همراه با تغییراتی در سازمانبندی کلی نورونها باشد. به علاوه اندازه بسیار کوچک نورونها و نیاز به شرایطی با حداقل تغییرات نسبت به شرایط in vivo، انجام ثبت داخل سلولی را مشکل میسازد. عملکرد سیستم عصبی بیمهرگان و مهرهداران از جهات بسیاری شبیه میباشد، از جمله داشتن گیرندههای حسی، شبکه عصبی مرکزی، خروجیهای حرکتی و مجموعهای از ناقلهای عصبی، مسیرهای انتقال سیگنال و انواع کانالهای یونی مشابه (Altrup, et al., 1992). بنا به دلایل ذکر شده بویژه امکان القاء فعالیت صرعی و حضور تنوعی از کانالهای یونی غشائی، استفاده از نورونهای حلزون روش مناسبی جهت مطالعه برهمکنشهای احتمالی اوجنول با کانالهای یونی و مکانیسمهای دخیل در فعالیت صرعی میباشد.
1-1 – نارسائی حاد کلیوی…………………………………………………………………………………………….2
1-1-1 – اختلالات همودینامیک کلیوی…………………………………………………………………………………….3
1-1-2 – آسیب سلولهای اندوتلیالی عروق کلیه………………………………………………………………………3
1-2 – نفوذ سلولهای التهابی……………………………………………………………………………………………………..4
1-2-1- سیتوکاینها……………………………………………………………………………………………………………………5
1-2-2 – کموکاینها……………………………………………………………………………………………………………………5
1-2-3 – تولید واسطههای التهابی توسط سلولهای توبول……………………………………………………….6
1-3 – ایسکمی کلیه و تولید گونههای واکنشگر اکسیژن…………………………………………………………7
1-4 – نارسایی حاد کلیوی و آسیب سایر اندامها……………………………………………………………………….8
1-5 – پانکراس…………………………………………………………………………………………………………………..9
1-5-1 – هیستولوژی و عملکرد پانکراس……………………………………………………………………………………9
1-5-2 – خون رسانی پانکراس…………………………………………………………………………………………………10
1-6 – اثرات کلیهها، گلوکز و انسولین بر یکدیگر…………………………………………………………………….11
1-6-1 – تأثیر کلیه بر متابولیسم گلوکز…………………………………………………………………………………..12
1-6-2 – تأثیر انسولین بر روی کلیه ……………………………………………………………………………………….13
1-6-3 – تأثیرکلیه برمتابولیسم انسولین………………………………………………………………………………….14
1-6-4 – تأثیر نارسایی کلیوی بر انسولین و گلوکز………………………………………………………………….15
1-7 – درمان التهاب……………………………………………………………………………………………………….15
1-7-1 – گیاه زرشک…………………………………………………………………………………………………16
1-7-2 – بربرین……………………………………………………………………………………………………..17
1-7-3 – فعالیتهای فارماکولوژیک بربرین……………………………………………………………………………..18
1-7-4 – اثر بربرین بر متابولیسم قند و چربی…………………………………………………………………………18
1-7-5 – اثرات بربرین بر روی کلیه…………………………………………………………………………………………20
1-8 – هدف……………………………………………………………………………………………………………21 فصل دوم: مواد و روشها
2 – 1 – مواد مورد نیاز…………………………………………………………………………………………………23
2 – 2 – وسایل مورد نیاز…………………………………………………………………………………………..23
2 – 3 – گروههای آزمایشی………………………………………………………………………………………24
2 – 4 – روش آماده سازی حیوانات …………………………………………………………………………..25
2 – 4 – 1- بیهوشی ………………………………………………………………………………………………..25
2 – 4 – 2- جراحی ……………………………………………………………………………………………………….26
2 – 5 – اندازه گیری غلظت های کرآتینین، نیتروژن اوره، گلوکز و انسولین پلاسما……………………………………………………………………………………………………………………………28
2 – 6 – بررسی هیستوپاتولوژی پانکراس………………………………………………………………………28
2 – 6 – 1 – روش آماده سازی جهت رنگ آمیزی با هماتوکسیلین – ائوزین ……………………….29
2 – 6 -2 – مطالعه میکروسکوپی……………………………………………………………………………….30
2 – 7 – روشهای آماری…………………………………………………………………………………………………..30
فصل سوم: نتایج
3 – 1 – مقایسه یافته های هیستوپاتولوژی………………………………………………………………… 32
3 – 2 – مقایسه یافتههای پلاسمایی…………………………………………………………………………..37
3 – 2 – 1 – میانگین غلظت کرآتینین پلاسما ([Cr]P) بر حسب میلیگرم بر دسیلیتر………….37
3 – 2 – 2 – میانگین غلظت نیتروژن اوره پلاسما ([UN]P) برحسب میلیگرم بر دسیلیتر……39
3 – 2 – 3 – میانگین غلظت گلوکز پلاسما ([Glu]P) برحسب میلیگرم بر دسیلیتر……41
3 – 2 – 4 – میانگین غلظت انسولین پلاسما برحسب نانوگرم بر میلیلیتر………43
فصل چهارم: بحث و نتیجه گیری
4 – 1 – بحث…………………………….46
4 – 1 – 1 – بررسی یافته های هیستوپاتولوژی……………………………46
4 – 1 – 2 – بررسی یافته های پلاسمایی………………………………………………………………..48
4 – 2 – نتیجه گیری……………………………………………………………………………………………….51
4 – 3 – پیشنهادات……………………………………………………………………………………………………..52
فصل پنجم: فهرست منابع و مآخذ
فهرست منابع …………………………………………………………………………….54
1- 1- نارسایی حاد کلیوی (ARF)
نارسایی حاد کلیوی سندرمی است که به دنبال یک افت ناگهانی گذرا در کل یا منطقهای از جریان خون کلیه روی میدهد]1[. سقوط ناگهانی در میزان فیلتراسیون گلومرولی [2](GFR) به نظر میرسد به دلیل فعل و انفعالات همودینامیک، اختلالات توبولی و اثر نفروتوکسین ها رخ دهد]2[. مطالعات متعدد بر روی نارسایی حاد کلیوی القا شده توسط عوامل توکسیک و ایسکمیک، حاکی از کاهش شدید میزان فیلتراسیون گلومرولی به علت کاهش جریان خون کلیوی و افزایش فشار کپسول بومن و نشت برگشتی میباشد]3[. آسیب حاد کلیوی معمولاً بوسیله افزایش کراتینین سرم و نیتروژن اورهی پلاسمای خون (BUN[3]) مشخص می شود. به تازگی بیومارکرهای ادراری مثل اینترلوکین-18(IL-18 ) و مولکول مولکول آسیب کلیه-1 (KIM-1[4]) برای تشخیص اولیه آسیب حاد کلیوی استفاده میشود]4[.
1-1-1- اختلالات همودینامیک کلیوی
ایسکمی به طور مستقیم منجر به آسیب اندوتلیالی و تون غیر طبیعی عروق ناشی از افزایش حساسیت به تنگ کنندههای عروقی و کاهش گشاد کنندههای عروقی در شریانچهها میشود. ریپرفیوژن نیز بر عکس باعث اختلال بیشتر جریان خون شده، در نتیجه افزایش در تون عروقی پایه و تداوم انقباض عروقی باعث کاهش بیشتر میزان فیلتراسیون گلومرولی میشود]5[.
1-1-2- آسیب سلولهای اندوتلیالی عروق کلیه
سلولهای اندوتلیالی کلیوی اولین پاسخ التهابی را در آسیب حاد کلیوی (AKI[5]) شروع میکنند. مطالعات نشان داده که خسارات آسیب ایسکمی، مانع عملکرد اندوتلیوم شده و منجر به بهم ریختگی یکپارچگی اندوتلیال از جمله از بین رفتن بخشی از مرزهای سلول – سلول و قطع ارتباط سلول – سلول میشود، در نتیجه تجزیه و فروپاشی اندوتلیال نفوذپذیری عروق را افزایش میدهد و نفوذ لوکوسیتها به پارانشیم کلیه را تسهیل میکند]4[. ایسکمی/ریپرفیوژن (I/R[6]) موجب افزایش مولکولهای چسبندگی برای ترویج برهمکنش اندوتلیال-لوکوسیت میشود، این مولکولهای چسبندگی عبارتند از: اینتگرین، سلکتین و اعضای خانواده بسیار بزرگ ایمنوگلوبین از جمله مولکول چسبندگی داخل سلولی-1 (ICAM-1[7])، مولکول چسبندگی سلولی عروقی (VCAM[8]) و سلکتینP- که همگی توسط سلولهای اندوتلیال تولید میشوند]1[. به همراه افزایش چسبندگی لوکوسیت – سلول اندوتلیال، فعال شدن پلاکتها و مسیرهای انعقادی موضعی نیز رخ میدهد. تمایل اتصال پلاکتهای فعال به لوکوسیتها باعث تشکیل کمپلکسهای پلاکت – لوکوسیت میشود و با تولید سیتوکاینهای التهابی منجر به افزایش پاسخهای التهابی میشوند. به دلیل ارتباط آناتومیکی عروق و توبولها در مدولای خارجی، این برهمکنش لوکوسیت – اندوتلیال به میزان بیشتری روی مدولای خارجی نسبت به کورتکس اثر میگذارد]6[.
1-2- نفوذ سلولهای التهابی
یکی از مشخصات ایسکمی/ریپرفیوژن کلیه نفوذپذیری بافت به جمعیت خاصی از سلولهای التهابی است که شامل: نوتروفیلها، ماکروفاژها، سلولهای کشنده طبیعی و انواع مختلف سلولهای T خانه کرده در فضای بینابینی[9] میباشد]7[.
-2-1- سیتوکاینها
سیتوکاینهای زیادی بوسیله لوکوسیتها و سلولهای توبولی در کلیه آسیب دیده رها میشوند. قرار گرفتن لوکوسیتها در معرض سیتوکاینهای گردش خون، تمایل آنها را به منزوی شدن افزایش میدهد. لوکوسیتهای منزوی از طریق تولید بیشتر گونههای واکنشگر اکسیژن (ROS[10])، افزایش التهاب و افزایش تون عروقی سبب ایجاد آسیب میشوند]1،4[.
1-2-2- کموکاینها
کموکاینها زیر گروه بزرگی از مولکولهای شبه سیتوکاین هستند که نقش عمدهای در جذب لوکوسیتها در التهاب ایفا میکنند]4[.
سیتوکاینها و کموکاینهای پیش التهابی اینترفرون-γ (IFN-γ[11])، اینترلوکین-2 (IL-2)، اینترلوکین-10 (IL-10)، فاکتور رشد تغییرشکل دهنده-β (TGF-β[12])، CXCL1، MIP-2، اینترلوکین-6 (IL-6) و پروتئین جاذب شیمیایی مونوسیت-1 (1-MCP[13]) در آسیب ایسکمیک حاد کلیوی در کلیه افزایش پیدا مییابند]4[.
سلولهای التهابی عوامل منقبض کننده عروقی از جمله پروستاگلندین، لوکوترین، ترومبوکسان، آدنوزین، آنژیوتنسین و اندوتلین را تولید میکنند]4[. از طرفی آسیب اندوتلیالی پاسخ طبیعی شریانچهها به گشادکنندههای عروقی مثل نیتریک اکسید (NO) را مختل میکند]5[. NO نقش مرکزی در گشادکنندگی عروق و در مدولاسیون بین لوکوسیت – اندوتلیوم دارد]8[. مطالعات نشان دادهاند که شرایط I/R موجب القای ایزوفرم نیتریک اکسید سنتاز قابل القا (iNOS[14]) میگردد که به دنبال آن سنتز NO بیش از حد فیزیولوژیک افزایش مییابد و NO نیز با آنیونهای سوپراکسید واکنش داده و با تشکیل پروکسی نیتریت (OONO–) به بافتهای کلیه و DNA آسیب میرساند. علاوه بر این با مهار نمودن ایزوفرم نیتریک اکسید سنتاز اندوتلیالی (eNOS[15]) که دارای اثر حفاظتی و فعالیت ضد چسبندگی میباشد، در جهت افزایش انقباض آرتریولها و در نتیجه کاهش جریان خون کلیوی و میزان فیلتراسیون گلومرولی هم نقش دارد]3[.
استفاده از گیاهان دارویی به قدمت عمر انسان بر می گردد، اما استفاده صحیح از گیاهان دارویی مشروط به وجود اطلاعات دقیق و علمی در مورد آنهاست. اولین گام در این راستا جمع آوری و شناسایی گیاهان دارویی است و از آنجایی که انسان جزئی از طبیعت است به طور مسلم برای هر بیماری طبیعت گیاه مداوای آن را عرضه کرده است و باید گفت انسان تنها با داروهای شیمیایی مداوا نمی شود.
تعداد بیشماری از گونه های گیاهی موجود در سرتاسر دنیا جز گیاهان دارویی محسوب می شوند. ایران از لحاظ آب و هوایی و موقعیت جغرافیایی در زمینه رشد گیاهان دارویی یکی از مهمترین مناطق جهان به حساب می آید و در گذشته هم منبع تولید ومصرف گیاهان دارویی بوده است و دانشمندان ایرانی مانند : ابوریحان بیرونی و ابو علی سینا کتابهای مفصلی را در مورد این گیاهان نوشته اند.
گیاهان دارویی به دلیل دارا بودن طبیعتی سازگار با خلقت بشر هیچگونه عوارضی ایجاد نمی کنند البته باید این را به یاد داشته باشیم که داروهای شیمیایی نیز به تقلید مواد موثره گیاهان دارویی ساخته می شوند، طبیعت این مخزن پر از دارو، افقهای تازه ای را برای جامعه پزشکی و داروسازی گشوده است .
ریواس از گیاهان خوراکی و دارویی مناطق سردسیری است که در ایران در نواحی زاگرس به خصوص در دامنه های سرسبز دنا به وفور دیده می شود که علاوه بر مصرف خوراکی و تهیه انواع شربت، ترشی و دسر قسمت های مختلف این گیاه برای درمان بیماریهای مختلف مورد استفاده قرار می گیرد .(4,6)
1-1-ریواس
ریواس با نام انگلیسی Rhubarb گیاهی است علفی, چند ساله با ریشه ضخیم و گوشتی است. ریواس بومی نواحی آسیای مرکزی و شمالی است ودر نواحی سردسیر جهان می روید, بنابر این گیاهی است سرمادوست وقسمت زیر زمینی آن در مقابل سرما و خشکی مقاوم است.
نام علمی این گونه ای که در این تحقیق مورد بررسی قرار می گیرد Rheum persicum L. می باشد و از تیره علف هفت بند می باشد. برگهای ریواس بسیار پهن, زبر و خشن می باشد وگاه پهنای برگ به بیش از 70 سانتی متر می رسد. در سالهایی که بارندگی خوب باشد ارتفاع ساقه های گل دهنده ممکن است به 50 تا 80 سانتی متر برسد.
میوه آن فندقه 3 پهلو با زاویه برجسته و باله مانند به طول 5 تا 10 میلیمتر و به رنگ قرمز خونین می باشد. گل های آن نر و ماده وریز اندکه با یک پایک نازک به انتهای ساقه چسپیده ان و حالت خوشه ای دارند.(5, 36)
شکل 1-1 گیاه ریواس
1-1-1- طبقه بنی علمی ریواس
فرمانرو : گیاهان
دسته : گیاهان گلدار
رده : دو لپه ای ها
راسته : میخک سانان Caryophyllales
تیره : هفت بندان Polygonaceae
سرده , Rheum
1-1-2- گونه های ریواس
جنس Rheum دارای 50 حدود گونه در سطح جهان و 3 گونه , Rheum ribes ، Rheum Persicum و Rheum turkestanicum (چند ساله) در ایران است .
که نمونه مورد بررسی ما Rheum persicum می باشد که از دامنه زاگرس از منطقه دنا جمع آوری شده است.
1-1-3- ترکیبات اصلی ریواس
ریواس سرشار از ویتامینهای A ,B و C می باشد. فلاونوئیدها, تانن ها, آنتراکوئینونها, کلسیم, فیبر, گلیکوزیدها, Aloe-emodin , Rhein , Chrysophanol نیز از دیگر ترکیبات فلاونوئیدها می باشند.(23, 27)
1-1-4- خصوصیات فارماکولوژیکی ریواس
1-2- قلب
قلب یا دل اندام ماهیچه ای است که مسئول پمپ خون به شریانها بوسیله حرکات ضرباندار متناوب است وبه این صورت خون را به همه نواحی ارسال می کند.
قلب در اصل از 2 پمپ جدا از هم تشکیل شده است :
قلب راست که خون را به ریه ها پمپ می کند .
قلب چپ که خون را به اندامهای محیطی پمپ می کند.
هر یک از این 2 قلب مجزا از 2 حفره قلب مجزا , از 2 حفره ضرباندار به نام های دهلیز و بطن تشکیل شده است.
دهلیزها به منزله پمپ اولیه و ضعیف عمل می کنند که حرکت خون را به درون بطن ها تسهیل می نمایند.
بطن ها هم نیروی اصلی لازم را برای فرستادن خون به , (1) جریان خون ریوی توسط بطن راست یا (2) جریان خون محیطی توسط بطن چپ را فرآهم می کنند.
قلب انسان در سمت چپ بدن در ناحیه سینه ای 0 (توراسیک) قرار دارد و به گونه ای قرار گرفته است که راس (apex) آن به سمت چپ و پایین قرار می گیرد.
قلب انسان به طور متوسط 70 بار در دقیقه می تپد.(2)
1-2-1- عضله قلب
قلب از 3 نوع عضله اصلی تشکیل شده است که شامل عضله دهلیزی , عضله بطنی و فیبرهای عضلانی ویژه تحریکی – هدایتی هستند .
عضله قلب مانند عضله اسکلتی مخطط است ولی دوره انقباض عضله قلب خیلی طولانی تر است زیرا پتانسیل عمل در عضله قلب تقریبا در اثر باز شدن 2 نوع کانال بوجود می آید :
تفاوت اصلی عضله قلبی با عضله اسکلتی مربوط می شود به همین کانالهای نوع دوم و تفاوت اینها با نوع اول این هست که این کانالها آهسته تر باز می شوند و مهمتر اینکه این کانالها به مدت چند دهم ثانیه باز باقی می ماند که در طی این مدت مقدار زیادی از هر دو یون کلسیم و سدیم وارد فیبر عضلانی می شوند و بدین ترتیب دپلاریزاسیون را برای مدت طولانی حفظ می نمایند و موجب ایجاد کفه در پتانسیل عمل می گردند.
دومین تفاوت عضله اسکلتی با عضله قلبی که تا حدودی مسئول طولانی شدن پتانسیل عمل و ایجاد کفه در عضله قلبی می شود این است که بلافاصله بعد از شروع پتانسیل عمل نفوذپذیری غشای سلول قلبی به پتاسیم حدود 5 برابر کاهش می یابد در حالی که در عضله اسکلتی این چنین نیست .(2)
عضله قلب به عنوان سنسیشیوم عمل می کند, سنسیشیوم یعنی واحد یکپارچه ای متشکل از تعداد زیادی سلول که دیواره سلولی بین آنها وجود ندارد, ولی قلب سنسیشیوم واقعی نیست بلکه از نظر عملکردی مثل سنسیشیوم عمل می کند. بدین سبک که در بین آنها اتصالات منفذدار تشکیل می شود که تقریبا به طور کامل امکان انتشار یون ها را فرآهم می کنند یعنی وقتی که یک محرک به هر قسمتی از عضله قلب اعمال می شود باعث انقباض کل عضله قلبی می شود.(2)
سیستم لوله های عرضی (T) سلول های میوکارد, در مبادله مواد بین مویرگ و سلول میوکارد شرکت می کند. همانند عضله اسکلتی وقتی یک پتانسیل عمل از غشای عضله قلب می گذرد, پتانسیل عمل درون فیبر عضله قلب می گذرد, پتانسیل عمل توبولهای T نیز به نوبه خود بر روی غشای توبول های طولی سارکوپلاسمی اثر می کنند و موجب آزاد شدن مقدار زیادی یون کلسیم از شبکه سارکوپلاسمی به درون سارکوپلاسم عضله به صورت آنی می گردد, سپس یونهای کلسیم در عرض چندین میلی ثانیه به درون میوفیبریل ها انتشار می یابند و واکنش های شیمیایی روی هم لغزیدن اکتین و میوزین را کاتالیز می کنند که این عمل موجب انقباض عضله می شود.
مدت انقباض عضله قلب چند میلی ثانیه بعد از آغاز پتانسیل عمل شروع می گردد و تا چند میلی ثانیه بعد از پایان پتانسیل عمل ادامه می یابد, به مدت زمان شروع یک ضربان تا شروع ضربان بعدی چرخه قلبی می گویند.
چرخه قلبی از یک دوره زمانی استراحت به نام دیاستول که طی آن قلب از خون پر می شود و یک دوره انقباضی به نام سیستول تشکیل می شود که طی سیستول خون با فشار به عروق سیستمیک و ریوی پمپ می شود.
1-3- اندوتلیوم و عضله صاف عروق
اندوتلیوم لایه نازکی از سلول هاست که لایه داخلی عروق را پوشانده است. بافت اندوتلیال از نوع بافت اپی تلیومی می باشد که تخصصی تر شده است.
سلول های اندوتلیال بین خون موجود در عروق و لایه های میانی (مدیا) و ادوانتیس (Adventitia) عروق خونی قرار گرفته و یک اندام بزرگ و مهم را تشکیل می دهد این سلول ها به تغییرات جریان خون, کشش و مواد مختلف موجود در گردش خون و مدیاتورهای التهابی پاسخ می دهند.
این سلولها تنظیم کننده های رشداند و مواد موثر بر عروق ترشح می کنند که مهمترین آنها نیتریک اکساید و اندوتلین می باشند. عضله صاف دیواره عروق خونی یکی از عضلات صاف احشایی است که در تنظیم فشار خون و هیپرتانسیون اهمیت خاصی دارد. انقباض عضلات صاف عمدتا با مکانیسم فسفریلاسیون زنجیره سبک میوزین صورت می گیرد.
تون عضلات صاف عروق می تواند تحت تاثیر فعالیت اعصاب اتونوم یا مواد مترشحه از اندوتلیوم عروق افزایش یا کاهش پیدا کند.(3)
1-4- عوامل تعیین کننده فشار خون شریانی
در واقع فشار خون به معنای نیرویی است که بر واحد سطح دیواره رگ وارد می شود و برحسب میلی متر جیوه محاسبه می شود وقتی گفته می شود فشار داخل رگ 100 میلی متر جیوه است, یعنی نیرویی که اعمال می شود می تواند ستون جیوه را 100 میلی متر بر خلاف جهت جاذبه زمین بالا ببرد.
فشار شریانی را می توان به صورت فشار متوسط شریانی تعریف کرد که میانگین فشار در طول زمان است, ویا می توان به صورت فشار شریان سیستولی ( فشار حداکثر) ویا فشار دیاستولی ( فشار حداقل ) در سیکل قلبی تعریف کرد.
اختلاف فشار بین سیستول و دیاستول را فشار نبض می گویند.
عوامل تعیین کننده فشارخون شریانی به 2 دسته عوامل فیزیکی و فیزیولوژی تقسیم می شوند.
2 عامل فیزیکی عبارتند از :
حجم مایع ( یعنی حجم خون ) در سیستم شریانی, که توسط حجم ضربه ای تعیین می شود و ویژگی های حجم پذیری سیستم ( کمپلیانس ) و عوامل فیزیولوژیک شامل برون ده قلب ( که برابر است با ضربان قلب * حجم ضربه ای ) و مقاومت محیطی می شود.
شکل 1-2 عوامل کنترل کننده فشار خون
1-5- فشار متوسط شریانی
فشار متوسط شریانی (MAP ) عبارتست از متوسط فشار در در تک تک لحظات یک دوره زمانی. فشار میانگین معادل با متوسط فشار های سیستولی و دیاستولی نیست, بلکه در حالت استراحت به فشار دیاستولی نزدیک تر است چرا که فاز دیاستولی چرخه قلبی نیز نسبت به فاز سیستولی زمان بیشتری را به خود اختصاص می دهد و تقریبا دو برابر فاز سیستولی است. هنگام فعالیت های ورزشی با توجه به افزایش ضربان قلب, طول فاز دیاستولی کاهش می یابد و MAP به فشار سیستولی نزدیک تر می شود. و MAP تحت تاثیر 2 عامل فیزیکی شامل حجم خون و کمپلیانس شریانی قرار دارد و بر اساس رابطه زیر محاسبه می شود.(1, 34)
(فشار دیاستول – فشار سیستول)3/1+ فشار دیاستول = فشار متوسط شریانی
یکی از مهمترین اهداف کلان اقتصادی، رشد و توسعهی اقتصادی مستمر و باثبات است. عوامل متعدد اقتصادی و غیراقتصادی در راستای تحقق هدف رشد اقتصادی توسط صاحبنظران عنوان شده است که در بین این عوامل، تمامی نظریات و الگوهای رشد، سرمایهگذاری را به عنوان موتور محرکه و تعیینکنندهی رشد و توسعهی اقتصادی معرفی کردهاند.
از طرفی، دولت به دلیل وظایف گستردهای مانند حفاظت از حقوق مالکیت[1]، اجرای قراردادها، توزیع درآمد، اصلاح عوارض جانبی و تولید کالاهای عمومی که بر عهده دارد از ابزارهای سیاستی مختلفی استفاده میکند (پارک[2]، 2006). اعمال این سیاستها بر بسیاری از متغیرهای اقتصادی مانند سرمایهگذاری خصوصی اثرگذار هستند. بنابراین دولت با انجام وظایف خود، میتواند بر میزان سرمایهگذاری خصوصی در سطح جامعه تأثیرگذار باشد.
با وجود این شرایط، در دههی 1970 اقتصاددانانی مانند نورث[3]، دمستز[4]، کوز[5] به بررسی نقش نهادها در فرآیند رشد و توسعهی اقتصادی پرداختند و اقتصاد نهادگرایی جدید[6] را
پایهگذاری کردند. از دیدگاه این اقتصاددانان، تعریف روشن از حقوق مالکیت به عنوان حق افراد در استفاده از منابع و حفاظت از آن، نقش بسیار اساسی در فرآیند تشکیل سرمایه و رشد اقتصادی دارد بهطوریکه، حقوق مالکیت تضمین شده را عامل اصلی تعیین کنندهی نرخ
پسانداز، تشکیل سرمایه، سرمایهگذاری خصوصی، رشد اقتصادی و استفادهی کارآ از منابع میدانند.
همچنین، نورث »حقوق مالکیت را حقوق افراد برای بهرهمندی از منافع کار تحت تملک خود یا بهرهمندی از منافع کالاها و خدماتی که آن ها را تصرف کردهاند« تعریف میکند (صمدی، 1389). در نتیجه، برقراری امنیت برای حقوق مالکان سبب ایجاد انگیزه برای افراد در جهت انجام فعالیتهای اقتصادی میشود بهگونهای که تأمین حقوق مالکیت در جامعه، ریسک فعالیتهای اقتصادی را کاهش میدهد و با کاهش هزینههای مبادله[7] و نااطمینانی، سبب تسهیل و رونق فعالیتهای اقتصادی خواهد شد.
بنابراین دولت در راستای انجام وظایف خود و صیانت از حقوق مالکیت، مخارجی را در جهت حفاظت از حقوق مالکیت اختصاص میدهد، و از این طریق بر میزان سرمایهگذاری بخش خصوصی تأثیر قابل توجهی خواهد گذاشت.
***ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل و با فرمت ورد موجود است***
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
اختلال شخصیت[1]براساس تعریف کتابچه تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM – IV – TR) عبارت است از تجارب ذهنی پایدار و رفتار خارج از معیارهای فرهنگی که به گونه ای انعطاف ناپذیر نافذ است، شروع آن در نوجوانی یا اوان جوانی است، در طول زمان ثابت است و به ناخشنودی و اختلال می انجامد. زمانی که صفات شخصیتی، انعطاف ناپذیر و ناسازگارانه باشد و اختلال کار کردی قابل ملاحظه یا ناراحتی ذهنی به وجود آورد تشخیص اختلال شخصیت گذاشته می شود. انحرافی که به صورت الگوی دیر پا و بادوام رفتار و تجارب درونی است و باید در زمینه های شناخت (روش های ادراک و تفسیر خود، دیگران و رویدادها)، عاطفه (دامنه، شدت، تغییر پذیری و تناسب پاسخ های هیجانی)، عملکرد بین فردی و کنترل تکانه باشد (کاپلان و سادوک، 2003 ، ص 495).
اختلالات شخصیت بسیار کم یاب هستند و در 5/0 درصد تا 5/2 درصد کل جمعیت آمریکا یافت می شود. یعنی در هر 100 هزار نفر 3 نفر نشانه های کافی برای تشخیص اختلال شخصیت از خود نشان می دهند (ویگ، 2007، ص22).
اختلالات شخصیت به سه دسته تقسیم می شوند:
دسته الف (A): اختلالات شخصیت پارانوئید[2]، اسکیزوئید و اسکیزو تایپال را شامل می شود. افراد مبتلا به این اختلالات اغلب غریب و نامتعارف به نظر می رسند (کاپلان و سادوک، 2003). این افراد، افرادی کناره گیر، دیر جوش، بی عاطفه و بدبین نیز می باشند (ویگ،2007، ص21).
دسته ب (B): اختلالات شخصیت ضد اجتماعی[3]، مرزی[4]، نمایشی[5] و خودشیفته[6]. افراد مبتلا به این اختلالات اغلب نمایشی، نامتعادل و هیجانی اند.
دسته ج ©: اختلال شخصیت مردم گریز[7]، وابسته[8]، وسواسی جبری و NOS. افراد مبتلا به این اختلالات اغلب مضطرب و هراسان به نظر میرسند.
اختلالات شخصیت را طبق SM–IV–TRD روی محور دوم رمز گذاری می کنند. یک دسته از این اختلالات، اختلال شخصیت اسکیزوتایپال است. افراد مبتلا به اختلال شخصیت اسکیزوتایپال حتی در نظر افراد غیر متخصص هم بسیار عجیب و غریب می آیند. تفکر جادویی، عقاید منحصر به فرد، افکار انتساب به خود، خطاهای ادراکی3 و تحریف واقعیت از علائم این اختلال می باشد (کاپلان و سادوک، 2003، ص496).
این اختلال در قریب 3 درصد از جمعیت آمریکا پیدا می شود. این اختلال بیشتر در مردان شایع است تا زنان (ویگ، 2007، ص35).
در اختلال شخصیت اسکیزوتایپال تفکر و نحوه ارتباط برقرار کردن، مختل شده است. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت اسکیزوتایپال گرچه اختلال فکر واضحی ندارند، اما تکلمشان متمایز یا ویژه است، ممکن است معنایش را فقط خودشان بفهمند و گفته هایشان اغلب نیازمند تفسیر باشد. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت اسکیزوتایپال نیز مثل بیماران مبتلا به اسکیزفرنی ممکن است از احساسات خود با خبر نباشند. آن ها ممکن است افکاری خرافی داشته باشند یا مدعی غیب بینی باشند. آن ها روابط بین فردی مخدوشی دارند و ممکن است اعمال نامناسبی از آن ها سر بزند.
همچنین در اختلال شخصیت اسکیزوتایپال تفکر و رابطه کلامی مختل است. هر چند اختلال تفکر واضح وجود ندارد، کلام بیمار در مواردی محتاج تعبیر است، یا فقط برای خود او معنی دارد. افراد مبتلا به اختلال شخصیت اسکیزوتایپی، مثل بیماران اسکیزوفرنیک ممکن است سر از احساس های خود در نیاورند. با وجود این، نسبت به احساسات دیگران به خصوص عواطف منفی مثل خشم، بسیار حساس هستند. ممکن است موهوم پرست باشند و ادعای نهان بینی داشته باشند. دنیای درونش ممکن است پر از انسان های خیالی ، ترس و خیال پردازی کودکانه باشد. ممکن است بپذیرند که اشتباهات حسی یا درشت بینی دارند، یا مردم برای آنها مانند آدمک های چوبی و بی روح می باشند.
چون افراد مبتلا به اختلال شخصیت اسکیزوتایپی روابط بین فردی ضعیفی دارند و ممکن است به طور نامتناسب رفتار کنند، افرادی تنها هستند و اگر دوستانی هم داشته باشند تعداد آن ها معدود است. تحت استرس، شخصیت های اسکیزوتایپی ممکن است پسرفت پیدا کرده و علائم روانی پیدا کنند، ولی معمولاً مدت این علائم کوتاه است. در موارد شدید، افسردگی و عدم احساس لذت نیز ممکن است پیدا شود (کاپلان و سادوک، 2003، ص504).
این افراد، افکاری درباره دیگران دارند که رابطه آن ها را با دیگران دشوار می کند، آن ها تمایل دارند دنیا را تهدید آمیز و خطرناک در نظر بگیرند (ویگ، 2007، ص 24).
در گذشته، بسیاری از بیمارانی که به نظر می رسید مبتلا به اسکیزوفرنی باشند، در واقع دچار اختلال شخصیت اسکیزوتایپال بوده اند و امروزه این دیدگاه بالینی رایج است که اختلال شخصیت اسکیزوتایپال، شخصیت پیش مرضی بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی است (کاپلان و سادوک، 2003، ص505).
انواعی از اختلالات شخصیتی ممکن است با بعضی از علائم اسکیزوفرنی تظاهر کنند؛ اختلالات شخصیت اسکیزوتایپی، اسکیزوئید و مرزی بیشترین میزان علائم مشابه را دارند، اما اختلالات شخصیتی، بر خلاف اسکیزوفرنی علائم خفیف و سابقه دوام در طول عمر بیمار دارند و تاریخ شروع آن ها مشخص نیست (همان منبع، ص38 ).
در بررسی عوامل ژنتیک اختلالات شخصیت و اختلال اسکیزوفرنی، اختلال شخصیتی گروه A (پارانوئید، اسکیزوئید و اسکیزو تایپی) در میان بستگان بیولوژیک بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی بیشتر دیده می شود. در سابقه خانوادگی بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی در مقایسه با گروه کنترل افراد بیشتری مبتلا به اختلال اسکیزوتایپی یافت می شود. بستگان بیولوژیک درجه اول بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی 10 بار بیشتر از جمعیت کلی در خطر ابتلا به این بیماری قرار دارند (محمدزاده، 1384,ص28).
اصطلاح اسکیزوتاکسیا اولین بار توسط میل[9] (1962) در توصیف آمادگی ژنتیکی پوشیده برای اسکیزوفرنیا عنوان شد. وضعیتی که خود را به عنوان نقص عصبی یکپارچه و ظریف که بسته به شرایط محیطی یا به اسکیزوتیپی (پیامد متوسط) می انجامد و یا اسکیزوفرنیا (پیامد شدید) نشان می دهد. آمادگی برای اسکیزوفرنیا (اسکیزوتاکسیا) با نقایصی در حیطه های مختلف شامل علائم منفی و نقایص عصب – روان
شناختی حتی در غیاب روان پریشی یا نشانه های اولیه پیش روان پریشی همراه می باشد. به طور مفهومی، چنین نگاهی به اکسیزوتاکسیا آن را شبیه به اسکیزوتیپی منفی اختلال شخصیت اسکیزوتیپی بدون علائم مثبت تصور می کند. این مفهوم گسترده تر از اختلال شخصیت اسکیزوتیپی DSM – IV می باشد، چرا که خویشاوندان بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا علائم اصلی اسکیزوتاکسیا را نشان می دهند، بدون این که ملاک های تشخیصی اختلال شخصیت اسکیزوتیپی را داشته باشند (تسانگ و دیگران 2002 به نقل از محمدزاده، 1384,ص28).
شواهد سه خط تحقیقی روایی اسکیزوتاکسیا را تایید می کنند. اولاً شواهد ناشی از روایی همزمان حاکی از آن است که افراد اسکیزوتاکسیک در مقیاس های بالینی مختلف نسبت به غیر اسکیزوتاکسیک ها آسیب های بیشتری را نشان می دهند. ثانیاً افراد اسکیزوتاکسیک، در مصاحبه های ساختار یافته اسکیزوتیپی در مقایسه با آزمودنی های غیر اسکیزوتاکسیک سطوح بالایی از علائم منفی اسکیزوتیپی را نشان می دهند، در حالی که از لحاظ علائم مثبت هیچ تفاوتی با آن ها ندارند و سوم این که افرادی که ملاک های از پیش تعیین شده برای اسکیزوتاکسیا (علائم منفی و نقایص عصب – روان شناختی) را دارا هستند، در درمان با دوز پایین ریسپریدون (2-25/0 میلی گرم) پاسخ درمانی مثبتی نشان می دهد (محمدزاده، 1384,ص28).
علائم روان پزشکی و نقص های عصب – روان شناختی دو یافته مهم در خویشاوندان درجه اول (غیر اسکیزوتیپی) بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا می باشند (محمدزاده، 1384,ص28).
الگوهای روان پزشکی در این خویشاوندان اغلب شبیه همان علائم منفی هستند که در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا مشاهد شده است؛ البته در شکل خفیف آن. در مقابل، علائم مثبت در خویشاوندان بیولوژیکی در مقایسه با آنهایی که مبتلا به [10]SPD و اسکیزوفرنیا هستند، کمتر مشخص می باشد. نقص در توانایی های عصب – روان شناختی در خویشاوندان، در محدوده های شناختی چندگانه شامل حافظه کلامی بلند مدت، توجه، حافظه فعال و کنش های اجرایی اتفاق می افتند (فاراوان و دیگران ، 1995، کریمن و همکاران، 1994)، که از لحاظ کیفی به نقص هایی که دربیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا و SPD مشاهده شده است، شبیه می باشند (کریمن و دیگران ، 1994). ناهنجاری های مغزی بعد دیگری هستند که این خویشاوندان را از گروه کنترل متمایز می کنند. به عنوان مثال، این افراد در چندین ناحیه مغزی از جمله هیپوکامپ چپ، دارای حجم مغزی کمتری می باشند. این نقایص روان پزشکی و عصب روان شناختی در بخش مهمی از خویشاوندان درجه اول بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا وجود دارد. برای مثال، در یک مطالعه خانوادگی، نقایص عصب – روان شناختی یا علائم منفی در 50-20 درصد خویشاوندان غیر روان پریش مشاهده شده است (فاراوان و همکاران، 1995، به نقل از محمدزاده، 1384,ص29).
علاوه بر این، این دو اختلال از لحاظ ژنتیکی مشابهت های زیادی با هم دارند. اختلال شخصیت اسکیزوتایپال با اختلال اسکیزوفرنی دارای آسیب پذیرهای مشترکی به شرح زیر است:
اختلال شخصیت اسکیزوتایپال (SPD) به طور فراوان در خویشاوندان بیماران اسکیزوفرنیک دیده می شود و هم چنین در بعضی افراد SPD خود علامتی برای شروع اسکیزوفرنی است (والفرد و استراب، 1998). شواهدی در تایید این بحث وجود دارد. نخست این که یافته های ناشی از بررسی های ژنتیکی اسکیزوفرنیا امروزه مشخص کرده است که آن چه که به ارث می رسد، شکل تدریجی دارد که به صورت چند ژنی، صفات استعداد روان پریشی را تعیین می کند. لذا این صفات در شکل نهفته اش در واریانس های شخصیتی و شناختی افرادی که به لحاظ بالینی بهنجار هستند، وجود دارد. براساس نظریه ژنتیکی، این صفات به صورت تدریجی در افرادی که خود به لحاظ روان پزشکی سالم هستند، ولی جزء خویشاوندان خونی بیماران اسکیزوفرنیایی محسوب می شوند، بروز خواهند کرد. در واقع، گزارش شده است که ویژگی های شناختی، خلق و خویی و روان فیزیولوژیایی خویشاوندان بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا، به لحاظ کارکردی مشابه بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا می باشد (کلاریج و بروکز، 1984، به نقل از محمدزاده، 1384,ص30).
یکی از معروف ترین این تحقیقات، تحقیقی است که در دانمارک توسط مندیک [11]و شولسینگر[12] (1973؛ به نقل از کلاریج و بروکز، 1984) انجام گرفته است. آن ها گزارش کرده اند که فرزندان مادران مبتلا به اسکیزوفرنیا الگوهای پاسخی روان فیزیولوژیایی خاصی را نشان می دهند. بررسی های پیگیری نشان داد که احتمال بروز روان پریشی واقعی در این کودکان خیلی بالاست.
این حقیقت که بعضی از افراد بهنجار تنها به خاطر داشتن صفات شخصیتی اسکیزوفرنیک بالا، نیمرخ روان فیزیولوژیایی مشابه بیماران اسکیزوفرنیایی نشان می دهند، بیانگر ابعادی بودن صفات روانپریشی می باشد.
هم چنین ویژگیهایی که نشان دهنده تحریک و معاشرتی بودن افراد است در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت اسکیزوتایپی وجود دارند، این افراد اغلب صفات تکانشی دارند که سطح تستوسترون بالایی دارند. سطح منوآمین اکسیداز (MAO) در شخصیت اسکیزوتایپی کم است و این عامل می تواند توجیه کننده کمبود فعالیت های اجتماعی این افراد باشد (لیورو ، 1984، به نقل از کالات، 2005، ص220).
مطالعات اخیر با استفاده از تصویربرداری امواج مغناطیسی [13](MRI)، نشان می دهد پردازش اطلاعات در افراد مبتلا به اختلال شخصیت اسکیزوتایپال شبیه افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا می باشد (ویگ، 2007، ص36).
مطالعات تصویر برداری نیز کاهش ماده خاکستری و افزایش حجم مایع مغزی نخاعی در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا را نشان داده است. برای مشخص کردن ابعاد عصب کالبد شناختی پیوستگی اسکیزوفرنیا و اسکیزوتیپی، تحقیقات با استفاده از تصویر برداری رزونانس مغناطیسی (MRI) بیانگر آن هستند که بیماران اسکیزوفرنیک و همشیرهای غیر روان پریش آن ها در مقایسه با گروه کنترل کاهش معنی داری در حجم ماده های خاکستری لوب های پیشانی و گیجگاهی و نیز افزایش معنی داری در حجم مایع مغزی نخاعی نشان می دهند (کانن[14] و دیگران،2002، به نقل از محمدزاده، 1384,ص33).
با انجام تحقیقات متعددی پیشنهاد شده است که مکانیزمی که به وسیله آن تحول مغز در اسکیزوفرنیا مختل می شود را از بعد کالبد شناختی می توان در چگونگی نامتقارنی و نیز جانبی شدن مغز جستجو کرد (کرو[15] و دیگران، 1989؛ آنت[16]، 1997، دی لیس[17] ، 1997، گروزیلر[18]، 1999، گور[19]، 1999، به نقل از خسروانی،1389، ص40).
همچنین در مطالعاتی دیگر نشان داده شده است که بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا و افراد مبتلا به اسکیزوتیپی در مطالعات جانبی شدن مثل تکالیف شناختی جانبی شده و درجه چپ برتری، الگوهای نامعمول جانبی شدن را نشان میدهند (هالت[20] و دیگران، 1986، گرین[21] و دیگران، 1989، وکسلر[22] و دیگران، 1991، کلی[23] و کورسی، 1992، کیم [24] و دیگران، 1992، گروزیلر، 1994، پوره[25] 1994، ریچاردسون[26]، 1994، برودر[27] و دیگران، 1995، گروش[28] و دیگران، 1995، کانن [29] و دیگران، 1997، پوره[30] دیگران، 1997، ساتز[31] و دیگران، 1999، به نقل از روزا[32] و دیگران،2000، به نقل از خسروانی، 1389، ص30)..