اساسی تحقیق به طور كلی:
باورود به دوران جدید و تعریف کثرت هر علمی در جایگاهی قرار گرفت .شاید علوم پزشکی و شناخت ظاهر بدن سر راست ترین مسیر را دنبال کرد وخارج از فلسفه های مدرن و سنت راه خود را پیمود.علوم مهندسی نیز در ضرب و تقسیم وپیچیدگیهای کمی خود آنچنان گرفتار شد که مجبور به پذیرش بی چون و چرای مدرنیسم گشت.در علوم انسانی نیز دیدگاههای سنت یا مدرن جدای از هم تداوم یافت.اما در معماری که هم در حیطۀ تئوری و فلسفه و علوم انسانی وارد شده است،هم در عرصۀ عمل و علوم مهندسی چنین
نیست.تکلیف عده ای که در هر دو زمینه معماری مدرن را انتخاب کردند مشخص بود.اما عده ای که در فکر وفادار به سنت هستند بلاتکلیف ماندند.چرا که پذیرش اینکه انسان پرومته وار از اصول کلی خود سرپیچی کند برایش دشوار بودو از طرفی ابزار،مصالح و نیازهای روز با عقاید سنتی آمیخته نشده بودند.با گسترش و تبلیغات مدرنیسم مخصوصاً در کشورهای سنتی،این تنشها بسیار پررنگ تر شد. نارسایی مدلهای آموزشی وتدریس آن در محیطهای آکادمیک باعث خلق فضاهای بی هویت گشته اند. وپس از چند دهه اکنون سیل عظیم دانشجویان و مهندسان معمار را داریم که عاری از هرگونه شخصیت هنری،دنبال سود و منافع بیشتر هستند.ووضعیت پرتنش ساختمانها و شهرهای سنتی که روزگاری و حتی اکنون الگوی زندگی سالم بوده و هستند،گویای بیشتر این نابسامانی است.به نظر می رسد که اکنون چارۀ کار در بازگشت به خویشتن اصیل سنتی ،فارغ از دغدغۀ شهرت و مقام و تبلیغات،در کنار تکنولوژی روزباشد.شاید بتوان با نگاهی به گذشته و تفکر عمیق در سنتهای اصیل که از طریق منابع وحیانی در نظر گرفته شده است،به بازگشت به خود رسید و هنرمند و حیات معقول را احیا کرد.و به انسانی در تمدن و فرهنگ با تعریفی درست از خوشبختی دست یافت.سنت پیامی ازلی و ابدی است که در چند دهۀ اخیر بحثهای عمیقی توسط نظریه پردازان سنت گرا بیان شده است.شاید بتوان از نظریات آنها برای ترمیم بی هویتی و نیز خویش بیگانگی امروزی،مخصوصاً در حیطۀ هنر و معماری بطور عملی استفاده کرد.
هویت هر جامعهای زائیده فرهنگ آن جامعه است. فرهنگ خود متشکل از ارزشها، باورها، هنجارها و نگرشهای حاکم بر رفتار افراد است. از بین این عناصر، میتوان گفت ارزشها بیشترین نقش را در رفتار فرد ایفا مینمایند. ارزشها در بعد روانی و فردی مهمترین منبع برای جهتگیری درک و شناخت از خود و در بعد اجتماعی، مجموعهای از عقاید و نگرشها هستند که فرد طی فرآیند جامعهپذیری آنها را میآموزد و خود را با قواعد و هنجارهای جامعه هماهنگ میسازد و ارزشها به جهت ذهنی، رفتار افراد و داوریهای آنان را نسبت بهتمامی امور متأثر میسازند. بررسی ارزشهای نسل جوان و بزرگسال موضوع بحث و بررسی دیرینه و مشترک جامعهشناسان، روانشناسان اجتماعی، صاحبنظران علوم تربیتی و مردمشناسان فرهنگی بوده است. در جامعهشناسی بررسی ارزشها از اهمیت بسزایی برخوردار است؛ زیرا یکی از موارد و موضوعات موردمطالعه در علم جامعهشناسی مطالعه رفتار انسانهاست و کنشها و رفتارهای افراد، آگاهانه یا ناخودآگاه بر اساس ارزشهای درونی آنان صورت میگیرد. سخن گفتن از فرهنگ یک جامعه بدون ارزشها، سخن بیمعنی و مفهوم است. نیک گهر در کتاب خود ارزش را اینگونه تعریف میکند که ارزش «ارزش معیاری است که شخص اقامه میکند و به آگاهی اجتماعی و درک وی از امور و عوامل تأثیرگذار اجتماعی/ اقتصادی مربوط است که وی با طبقه اجتماعی وابسته به آن را احاطه کرده و با جامعه با شرایط تاریخی اقتصادی و اجتماعیاش که در آن زندگی میکند در ارتباط است» (نیک گهر،1373: 163).
در دو دهه اخیر، با تغییرات ساختار اجتماعی، فرهنگی جامعه ایران درنتیجه بهبود شاخصهایی هم چون صنعتی شدن، افزایش میزان شهرنشینی، افزایش میزان تحرک اجتماعی و مهاجرت، جوانی جمعیت، توسعه شبکه حملونقل عمومی، توسعه وسایل ارتباطجمعی و استفاده از فنّاوریهای نوین ارتباطی و توسعه نهادهای اجتماعی جدید مانند آموزشوپرورش و دانشگاه، زمینه مساعدی برای بروز تغییرات در ارزشها و نگرشهای اقشار جامعه ایرانی به وجود آورده است. نسل جوان نیازهایی را جستجو میکند که متفاوت از نسل قدیم است. این امر ناشی از دگرگون شدن ارزشها بهواسطهی تحولاتی بود که تمام ابعاد زندگی را بهطور بیسابقهای تحت تأثیر خود قرارداد و محیطی متفاوت را برای پرورش نسل جدید فراهم کرد؛ درنتیجه نسل جدید، نسلی متفاوت از گذشتگان خویش است. کشورهایی درحالتوسعه از این دگرگونیها در امان نماندند و شکلهای کموبیش متفاوتی از آن تجربه کردند. ایران نیز بهمثابهی یکی از کشورهای
درحالتوسعه، ناظر اتفاقات مهمی طی سه دههی آخر قرن بیستم بوده است. برخی از این تغییرات در حیطهی شناخت و تغییرات ارزشی دو نسل بزرگسال و جوان بوده و پژوهش حاضر نیز عهدهدار بررسی همین مسئله است.
تعاملات/ استراتژی ها:
|
ارزشها درونیترین لایههای شخصیت انسانها هستند و شناخت مطلوب واقعیتهای درونی هر کس منوط به شناخت ارزشها و گرایشهای ارزشی اوست (یوسفی، 1383). ارزش برای هر فرد نوعی باور است که به شکل محوری، درون نظام باور کلی فرد جای گرفته است و مشخص میسازد که او چگونه «باید» و «نباید» رفتار کند، یا در صورت داشتن هدفهایی، کدامیک ارزش کسب کردن دارند و کدامیک ندارند. همچنین میتوانیم آن را تحت عنوان ایده آلهای انتزاعی و مجرد، مثبت و منفی که مقید یا ملزم به موقعیت یا موضوع گرایش خاص نیستند تعریف کرد. آلن بیرو در کتاب «فرهنگ علوم اجتماعی» ارزشهای اجتماعی را مدلهای کلی اقسام ارزشهای شخص، فرهنگ، قضایی و … را لزوماً از ارزشهای اجتماعی متمایز نمیداند و تأکید دارد، مردم باارزشهای اجتماعی، حیات اجتماعی خود را میگذرانند و اعضای جامعه در برابر این ارزشها بهنوعی وفاق رسیدهاند (آلن بیرو،1377: 386). در دوران گذشته انتقال ارزشها از نسلی به نسل دیگر را مشارکت روزمره کودکان در زندگی بزرگترها تضمین میکرد و هرکجا که مردم کار میکردند و نیز هرکجا که به تفریح و سرگرمکننده خود میپرداختند، کودکان با بزرگترها مختلط بودند و بهاینترتیب هنر زندگی کردن را از روی تماسهای روزمره میآموختند (فرزانه و چراتی، 1390)؛ اما در پی وقوع انقلاب صنعتی و فرآیند نوسازی جوامع صنعتی و جوامع درحالتوسعه، تداوم تاریخی و ساختاری نسلها دچار تغییر و تحول شد بهطوریکه در پی روند نوسازی، ابتدا جوامع پیشرفته و سپس جوامع در حال پیشرفت، تغییرات سریع و شدید و حوادث بزرگ مقطعی و تاریخی، نظیر جنگها، جنبشها و انقلابات اجتماعی را تجربه کردند که سبب شد بین اجتماع سنتی دیروز در جامعه مدرن امروز، شکاف وسیع و عمیقی به وجود آید (توکل و قاضی نژاد، 1385: 96) بهطوریکه برخی اندیشمندان علوم اجتماعی بر این نظرند که در فرآیند استقرار مدرنیته و گذار جامعه سنتی به جامعهی مدرن، بسیاری از عناصر مهم سنتی ساختار فرهنگی جامعه درهمشکسته میشوند و عناصر و ساختارهای جدیدی جایگزین آنها میشود که یکی از ابعاد مهم این تغییر و تحولات فرهنگی در جامعه، تغیر ارزشهای سنتی و مدرن در بین جوانان و بزرگسالان میباشد (زاهدی و خضر نژاد، 1392، 69) که به تعبیر باتومور استمرار یک جامعه بهوسیله فرآیند جامعهپذیری که سنت اجتماعی نسلهای پیشین را به نسلهای جدید انتقال میدهد، تأمین میشود، لیکن جامعهپذیری هرگز کامل نیست، یعنی نسلهای جدید هرگز زندگی اجتماعی پیشینیان خود را دقیقاً تکرار نمیکنند. بلکه این تکرار همواره با انتقاد، رد برخی از جنبههای سنتی و نوآوری همراه است (چیتساز قمی، 1386: 86). آنچه از نسل گذشته بهعنوان ارزش مطرح گردیده تا دوران نوجوانی بهعنوان بایدونبایدها زندگی، خود را نمایان میسازد و از مرحله نوجوانی به بعد با دیدهی شک و تردید به آنها نگریسته میشود و نوجوان با حساسیت و تأمل فراوان به آنها نگاه میکند (کمر بیگی، 1380: 187)؛ اما در جامعه درحالتوسعهای مانند جامعه ایران تغییرات گستردهای را تحت تأثیر فرآیند نوسازی تجربه میکند، رویدادهایی چون انقلاب مشروطیت، انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی، تحولات سیاسی، اقتصادی، تکنولوژیکی و جریانات دیگر را شاهد بوده جامعه را در دورههای مختلف دستخوش تغییرات بنیادین قرارداده است که پیامدهای فراوانی را برای جامعه داشته است. چالشهایی که مابین ارزشهای سنتی و مدرن و همچنین ورود فناوری و فرهنگ نهفته در بطن آن، تحولات عمیق و گسترده سیاسی و پیدایی طبقه متوسط پرشمار شهری/ روستایی، افزایش بیسابقه مصرف کالاها جدید، تحولات ساختاری در ترکیب جمعیت و بالا رفتن نسبت جمعیت جوان کشور، تحولات اساسی در مرجعیت فرهنگی جامعه از طریق گسترش شبکههای ویدئویی و تلویزیونی، ماهوارهای، گسترش شبکه اینترنت در سالهای اخیر و… همگی بهصورت عواملی درآمدهاند که موجب شدهاند تغییرات ارزشی جامعه ایران با شدت و حدّت بیشتری نمایان شود و جامعه را در وضعیت در حال گزار قرارداده است. بررسیهای دقیق نشان میدهد که یکی از معضلات کلیدی و مهمی که اینک جامعه ایران با آن روبروست، عدم برقراری رابطه و تعامل منطقی میان نسلهای مختلف است، «بر اساس اظهارات معاون سازمان بهزیستی کشور میزان گفتگو در بین اعضای خانواده در کشور تنها حدود 30 دقیقه است که این میتواند آسیبزا باشد»(میرساردو و صداقت، 1388: 74).
بنابراین با توجه به آنچه به آنها اشاره شد میتوان گفت جامعه ایران در مرحله گذار تاریخی ـ اجتماعی خود قرار دارد و جامعهای که در این مرحله قرار دارد استعداد و آمادگی بیشتری برای ایجاد تضاد و شکاف ارزشهای نسل جوان و بزرگسال دارد؛ اما در حال حاضر به دلایل مختلفی شاهد رشد بیشازپیش این شکاف و عدم توجه کافی به هنجارها و ارزشهای اجتماعی و عدم تعامل مناسب بین جوانان و بزرگسالان هستیم. پژوهشهای صورت گرفته درزمینهی شکاف ارزشی بین نسلها در استان کرمان نیز نشاندهندهی افزایش تضاد و شکاف ارزشی بین جوانان و بزرگسالان میباشد. بر اساس پژوهشهای صورت گرفته و نتایج حاصل از آن در استان کرمان و با توجه به اینکه پژوهشی با این موضوع در شهرستان رودبار جنوب صورت نگرفته است پژوهش حاضر درصدد است با استفاده از رویکرد تفسیرگرایی و روش تحلیل نظریه زمینهای به دنبال بازسازی معنایی تغییرات ارزشی در میان ساکنان شهرستان رودبار جنوب بپردازد تا بتواند تفاسیر موجود از تجربه زیسته و روزمره ارزشهای را در میان افراد جامعه مذکور بررسی کرده و درنهایت مدل زمینهای و اما داده محور ارائه بدهد.
انسان موجودی است اجتماعی و اجتماعی بودن وی مستلزم ایجاد و گسترش رابطه با دیگران است. روابط انسان ها برای این که در جهت تأمین نیازهای اساسی، به برخورداری از یک زندگی سالم روانی-اجتماعی و رو به رشد بینجامد، و باید بر اساسی استوار شود که همه جنبه های مادی،معنوی ،دنیوی واخروی وی را مدّ نظر قرار دهد و دغدغه تأمین سعادت جامع و همه جانبه انسان را داشته باشد. در عصر حاضر «شهرنشینی» به مثابه یکی از پدیده های اجتماعی، یکی از ضروریات زندگی به حساب می آید. شهروندان عموماً با سلایق و انگیزه های مختلف در جامعه شهری فعالیت می کنند. زندگی شهری جهت گسترش، تداوم و بقای خود مستلزم همکاری و همیاری تمامی مردم در تمام سطوح و ازهر طبقه می باشد.چرا که محیط زندگی در شهر بر طبق نیازهای همگان شکل می گیرد، لذا بر شهروندان لازم می باشد تا با وظایف شهروندی خود آشنا باشند، از امور شهر و منطقه و محله خود آگاهی داشته و نسبت به میزان توانمندی های خود در رفع مشکلات کوشا باشند، یکی از مهمترین جریاناتی که می تواند شهروندان هر محله را درگیر مسائل مربوط به محله خود بنماید، افزایش مشارکت مردم در امور محله و امور مربوط به خودشان است.
پیش شرط مشارکت مردم در امور مرتبط، خود باوری و اعتماد به تحول است. دگرگونی و تغییر بالتبع نخست، باید از اندیشه و بینش جمعی گذر کند و سپس عاطفه و احساس عمومی را برانگیزد و پس از آنکه بارور شد، به تغییر رفتار بینجامد(آقا بخشی، 1382). نخستین گام برای جلب مشارکت مردم حساس سازی آنها به مسائل و کیفیت زندگی جمعی و آگاه سازی آنها از برنامه های رشد و توسعه است، زیرا تا زمانی که مردم ضرورت یک مسئله را درک نکنند در فعالیت های مربوط به آن مشارکت نخواهند کرد و در صورت مشارکت و حضور فیزیکی در عرصه عمل به تدریج مشارکت از مفهوم و محتوای اصلی خود منحرف می شود. اما گذر از دو مرحله حساس سازی و آگاه سازی، افراد را برای حضور در فعالیت های جمعی به منظور تحلیل بهتر مسائل و راههای برون رفت از آن را مشکل، آماده می سازد، زیرا تا زمانی که افراد متحول نشوند، تحولی پدید نخواهد آمد. لازمه مشارکت طلبی مؤثر شهروندان، مقتدر سازی افراد است. حال اگر قدرت را عبارت از توانایی افراد در پیش بینی، کنترل و مشارکت در محیط بدانیم، آن گاه می توان گفت مقتدرسازی فرآیندی است که طی آن افراد و اجتماعات می توانند چنین قدرتی را به کار گیرند و آن را به طور مؤثر در تغییر زندگی خود و محیط شان اعمال کنند. مقتدرسازی این گروه به معنای بسیج کردن توان های موجود در اجتماع است. ورود به این مرحله موجب تغییر رفتار افراد شود. این مرحله را می توان«توانمند شدن» نامید. این تغییر رفتار در واقع همان انجام مشارکت به به عنوان یک تمایل بلکه به عنوان وظیفه ای اجتماعی است. در این میان همکاری با سازمان های غیرحکومتی، سازمان های اجتماع و محله محور می تواند نقش مؤثری را ایفا کند. با توجه به نقش مردم در تقویت روحیه تعاون و افزایش هر چه بیشتر مشارکت آنان، تحقیق حاضر قصد دارد تا به بررسی شیوه های همیاری در منطقه 4 شهر تهران بپردازد.
بیان موضوع :
اصولا همیاری به معنای یكدیگر را یاری كردن، همدستی و دستگیری است و معادل عربی آن«تعاون» می باشد. همیاری می تواند موجب ارتباط افراد یك جامعه و پیدایش روحیه برادری و نوع دوستی در بین آنها شود. همیاری در فرهنگ روستایی سابقه طولانی دارد. زیرا در مناطقی كه عدم مساعدت طبیعت، نیروی انسانی را وادار به سعی و كوشش بیشتری كرد، همكاری نمایان تر است.تعاون و همیاری پدیده پیچیده ای نبوده و دارای سابقه طولانی است او در دوره های مختلف زندگی انسان همیشه بعنوان راه و وسیله مناسبی برای رفع مشكلات مورد استفاده قرار گرفته است و در آینده نیز بشر از آن سود خواهد برد.
بسیاری از اندیشمندان علوم اجتماعی بر این عقیده اند كه انسان حیوانی است اجتماعی.انسان به دلیل فطرت اجتماعی خود و همچنین نیاز و ضرورتهای زندگی خود، از همان ابتدا در قالب گروه ها و جوامع به دور هم جمع شده و برای بقاءو دوام زندگی خویش با مساعدت و همكاری با یكدیگر بر مشكلات خود غلبه كرده اند.
همیاری و یاری گری در جامعۀ شهری ایران خود به خودی و اختیاری نیست، بلکه بر پایۀ قواعد اجتماعی سنتی موجود شکل میگیرد. این همیاری و یاریگری براثر نفوذ مذهب در بین اجتماع شهری حالت فعال داشته به طوری که خود مردم دشواریهای اجتماعی را حل میکردند و مساجد، زورخانهها، بازار و قهوهخانه ها مرکز حل و فصل مشکلات اجتماعی بود.
نقش و نفوذ شبکههای خویشاوندی در جامعۀ شهری ایران بر کسی پوشیده نیست که
میتوانند در امر یاریگری و همیاری به یکدیگر دارای کارکردهای گوناگون باشند. بنابراین میتوان گفت که وقف، مسجد، گروههای خویشاوندی، محلات، بازار و اصناف همگی از عوامل مهمی هستند که هستۀ اصلی نهاد مشارکت و یاریگری جامعۀ شهری ایران بر حول آنها استوار است و اساس تعاون و رفتار شهرنشینان را تشکیل میدهد.
در جامعههای سنتی نیروی مؤثر در هماهنگی زندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی همانا گروه خویشاوندی است که به عنوان سازمانی همه کاره در سیاست، اقتصاد، آموزش، مذهب و تأمین نیازهای روانی تمام اعضایش تأثیر به سزای دارد؛ امّا به موازات گسترش شهرنشینی و پیچیدگی فزایندۀ ساختاری جوامع، نهاد خویشاوندی به تدریج اهمیت خود را از دست میدهد و روابط اجتماعی به گونۀ «نخستین» که براثر عواطف انسانی و صمیمیت قرار دارد، جای خود را به روابط رسمی، خشک و حسابگرانه به گونۀ «دومین» میدهد.
به عنوان مثال میتوان صندوقهای قرض الحسنۀ مردمی (غیررسمی) را نام برد که نمادی از همیاری اقتصادی در جامعۀ شهری امروز است.
این رفتار گروهی خردمندانه و خودجوش که معمولاً ناشی از عدم برقراری تعادل در دخل و خرج مردم به ویژه اقشار حقوق بگیر و کم درآمد با هر عنوان شغلی که دارد، دلالت بر همدلی، هم اندیشی، همت جمعی و به بیان دقیق تر همیاری در بین شهروندان در رفع نیازمندیهای یکدیگر دارد.
همچنین این همیاری ها در مراسم های گوناگون از جمله در مراسم مرگ و میر و عزاداریها، جشنها و عروسیها، تولد و خرید خانه، خرید جهیزیه و خرید سیسمونی نیز دیده میشود که همه افراد از جان و دل و از سر اشتیاق به هم یاری میرسانند و کمک میکنند.
در پایان پی بردن به این مسئله که کارکرد و نقش این همیاریها در زندگی اجتماعی انسانها چه تأثیری دارد ، موجب کندوکاو در این مورد شده است.و به دنبال پاسخ دادن به این سؤال اساسی است: کارکرد و نقش همیاری در زندگی انسانها چیست؟
اهمیت و ضرورت:
هر خانوادهای از منابع متعدد درآمد کسب میکند که این درآمد محدود است یعنی مقدار معینی است و به هر مقدار که اراده کند، در اختیارش نیست و در عوض مخارجی دارد که برای انجام آن از درآمدهایش استفاده میکند. افراد برای ادامه زندگی به کالاهای زیادی نیاز دارند و باید درآمد را به مصرف انواع کالاهای مورد نیاز مثل غذا، پوشاک، مسکن، آموزش، تفریحات و … اختصاص دهد. درست است که نیازهای افراد بینهایت است؛ اما همانطور که شما هم بارها در زندگی با آن برخورد کردهاید، درآمدهای خانواده محدود است و همیشه مقدار محدودی از نیازهایش را میتواند برآورده کند. این جا اولین سؤال در مبحث اقتصاد خانواده به وجود میآید و آن این است که چگونه این درآمد را باید به مصرف انواع کالاها و خدمات اختصاص دهد؟
اصل هنر اقتصاد هم چگونگی تخصیص منابع محدود در دسترس جهت تأمین نیازهای محدود انسان ها است. مدیریت منابع مالی خانواده از مهم ترین وظایفی است که اغلب برعهده زنان مدیر و باتدبیر است.
یاری گری اجتماعی دستیابی آسان تر و مطلوب تر به مقاصد مشترک، از روزگاران کهن کم و بیش در همۀ جوامع انسانی معمول و مرسوم بوده و نقش ارزنده ای در بهبود مناسباتی انسانی داشته است. موضوع یاری گری اجتماعی با عنوان ضرورتی اساسی برای بهبود امور، کاهش مسائل و مشکلات و ضامن بقای انسانها مورد توجه ادیان الهی بوده و به اشکال مختلف محل تأکید و توصیف قرار گرفته است. یاری گری اجتماعی میتواند در تحقق رشد و شکوفایی جامعه نقشی بسزا یافا کند. بدیهی است با گسترش فرهنگی همیاری، وحدت و همدلی بر جامعه حاکم و ابتکارها و خلاقیتها پدیدار میگردد. بدون تردید در جهان امروز برای کسب توفیق و سرافرازی در کلیه مسایل اقتصادی، فرهنگی و سیاسی به یاری گری اجتماعی نیازمند است.
مقصد اعلی و هدف والای همیاری، جمع ارزشهای اخلاقی با هدفهای اقتصادی و رفع حوایج مشترک افراد در نظامی مبتنی بر فضیلت است. قلمرو شمول نظام همیاری، تمام رشتههای فعالیت اقتصادی خانواده است و استقرار آن با تشکیل و توسعۀ تدریجی گروههای همیاری، از طریق گروها و افرادی که احساس احتیاج به این نوع نیازهای خانوادگی را دارند، میسر میگردد.
مطالعه و توجه به شیوه های همیاری و تقویت آن می توان گامی در جهت سازماندهی و مدیریت بردارد.
همكاری و مشاركت نیز از جمله مسائلی است كه در چند دهه اخیر و همزمان با طرح مقوله برنامه ریزی، به عنوان یكی از محورهای برنامه مدنظر بوده است از سالهای 1960 و 1970 به بعد كه توسعه مفهومی گسترده تر پیدا كرده است، مشاركت نیز از اهمیت بیشتری برخوردار شد. تا جائیكه بعضی از صاحبنظران توسعه را مترادف با همكاری و مشاركت می دانند.
موضوع همكاری مردم در روند توسعه، مورد توجه بسیاری از دولتمردان كشورهای در حال توسعه است، چرا كه توسعه فقط رشد نیست و صرفاً شامل سرمایه گذاریهای كلان نمی شود، بلكه این سرمایه گذاری باید به استفاده بهینه از منابع انسانی همراه باشد و این مهم از طریق مشاركت صورت می گیرد. بنابراین مشاهده می شود كه همكاری و مشاركت در اساسی ترین مسائل اجتماعی تأثیرگذار است.
…………………………………………………………………………………………………………………………………….46
2-4 : خلاصۀ داستان سریال ستایش…………………………………………………………………………………………….48
3-4 : تحلیل نشانهشناختی سریال ستایش…………………………………………………………………………………..51
4-4 : تحلیل جامعهشناختی اعتماد اجتماعیِ بیننسلی در سریال ستایش…………………………………65
فصل پنجم: نتیجهگیری………………………………………………………………………………………….72
منابع………………………………………………………………………………………………………………………76
فصل اول: کلیات تحقیق
1-1 : طرح مسئله
فناوری ارتباطات و اطلاعات در مدت زمان كوتاهی كه از پیدایش آن میگذرد توانسته است تغییرات بسیاری را در شیوۀ کلی زندگی بشر به وجود آورد. در این میان رسانههای تصویری – كه نمودهای آن در تلویزیون، سینما و شبكههای توزیع و پخش فیلمهای خانگی و حتی اینترنت قابل مشاهده است- به علت تاثیرگذاری بر مخاطبان بیشمار خود مهمترین رسانهها در شكلدهی به افكار، اندیشهها، عادات، هنجارها و كلیه نمودهای فرهنگی هستند. رسانههای تصویری هم تأثیر میپذیرند و هم تاثیر میگذارند و آنچه را كه از واقعیت موجود برداشت مینمایند، بازنمایی میكنند. جهان بازنمودهها مملو از نشانههاست؛ نشانههایی كه در پسزمینۀ آن مخاطب با مفاهیم عمیق فرهنگی مواجه میشود. این فرایند كه همچون حلقههای زنجیز به طور متوالی معنا را در چرخه فرهنگ تولید و بازتولید میكند، در هر تولیدی معنای جدید خلق و در فرایند رمزگشایی قرار می گیرد و معنای جدیدتری باز تولید میشود (معینیفر و محمدخانی،1390: 106).
یكی از مفاهیمی که در جامعه امروز ایران مورد چالش قرار گرفته است، مفهوم «اعتماد» است. در زبان لاتین اعتماد، اطمینان داشتن و اعتماد داشتن معادل Trust و Confidence مورد استفاده قرار گرفته است. در ادبیات جامعهشناختی مفهوم اعتماد هم به عنوان ویژگی افراد، ویژگی ارتباطات اجتماعی و هم ویژگی سیستم اجتماعی با تأکید بر رفتار مبتنی بر تعاملات و سوگیریهای در سطح فردی مفهومسازی شده است. با این وصف، این مقوله را رویکردهای مختلفی مفهومپردازی کردهاند. نخستین رهیافت بر احساسات و ارزشهای فردی تأکید دارد و بر طبق اعتماد به عنوان متغیر فردی و شخصیتی تلقی میشود. در این برداشتِ روانشناختی ـ اجتماعی اعتماد در ارتباط بسیار نزدیکی با مفاهیمی مانند وفاداری، دگرخواهی، صداقت، دوستی قرار می گیرد. این رهیافت یک تئوری شخصیتی در مورد اعتماد را عنوان مینماید و به زمینه اجتماعی توجهی ندارد. بر اساس رویکردی دیگر اعتماد بیشتر به عنوان یک ویژگی اجتماعی تلقی میشود و لذا در کالبد نهادی جامعه عملی میگردد. اعتماد در این مفهوم منبعی اجتماعی به حساب میآید که برای دستیابی به اهداف سازمانی استفاده میشود. طبق رویکرد سوم اعتماد به عنوان یک خیر جمعی با ارزش تلقی میشود که بوسیله تعاملات اعضاء در جامعه پیگیری می شود. بطور مثال میتوان نمود آن را در توصیفی که توکویل از اجتماع مدنی دارد مشاهده نمود که بر اساس آن اعتماد به عنوان یک مفهوم ارزشمند قابلیت آن را دارد که به شیوهای روششناختی جهت برطرف نمودن مرز بین سطوح خرد و کلان بکار گرفته شود. در این رهیافت نشان داده میشود که اعتماد در سطح خرد چگونه به پیدایش آن در سطح کلان کمک میکند. مثلاً هر برخورد مثبت با پزشک محلی میتواند اعتماد ما به سیستم درمانی را ارتقاء بخشد. در این رهیافت اعتماد به عنوان یک مفهوم جامعهشناختی با هدف تحلیل آن در سطوح سیستم و روابط بینشخصی مفهومسازی میگردد. بنابراین اعتماد مکانیسمی اجتماعی پنداشته میشود. مطالعه اعتماد به عنوان مکانیسمی اجتماعی تعاملات مردم را با تکیه بر انگیزهها و باورهای آنان در کانون توجه قرار می دهد.
مسئلۀ اصلی پژوهش حاضر نحوۀ بازنمایی مقولۀ اعتماد اجتماعیِ بیننسلی در سریال تلویزیونی ستایش است. این سریال که نیمه اول امسال (1390) در 44 قسمت از شبکه سوم صدا و سیما پخش شد توانست طیف وسیعی از مخاطبان را به خود جذب کند. شکاف نسلی، چالشهای فرد و ساختارهای اجتماعی، تحول زندگی خانوادگی در فُرم و محتوا، وجود تعارضهای ارزشی و هنجاری در حوزههای خصوصی و عمومی، دگردیسی مقولاتی همچون «صمیمیت»، «پایبندی» و «اعتماد اجتماعی»، و غیره از جملۀ عمدهترین مضامین این مجموعه بود. ملموسترین پدیدۀ اجتماعیِ بازنماییشده در این سریال تحول اعتماد اجتماعی در جامعۀ شهریِ ایران در سه دهۀ اخیر، پیدایش شکاف بیننسلی و نبود مبنایی برای گفتگو و تفاهم بین افراد است. اگر این ایدۀ واتسون و هیل را بپذیریم که بازنماییِ رسانهای عنصری محوری در درک و تفسیر افراد از مسایل و رخدادهای اجتماعی است ( واتسون و هیل، 2006 : 248 )، در آن صورت این موضوع بسیار واجد اهمیت میشود که سریال ستایش اعتماد اجتماعی را چگونه بازنمایی میکند؟ در بازنمایی این مقوله از چه نوع تمهیدات فُرمی، روایی و بصری سود میجوید؟ تصویری که این سریال از اعتماد اجتماعی ( ابعاد و خصلتهای آن، عوامل تقویتکنندۀ آن، موانع تحقق شکلِ مطلوب آن و…) ارایه میدهد بر چه
مفروضاتی دربارۀ زندگی اجتماعی مبتنی است؟ به بیان دیگر، اعتماد اجتماعیِ بازنماییشده ( هم در شکلِ موجود و هم در شکلِ مطلوب آن ) در این سریال با کدام زمینه و فضای اجتماعی قرابت و سنخیت دارد؟
در این پژوهش، برای تعریف نظری و کاربردی اعتماد اجتماعیِ بیننسلی، از روش ماکس وبر در برساخت تیپایدهآل استفاده میشود. وبر با مطالعه اولیه پدیده، یک ایضاح موقت از متن ارایه میدهد و پس از استخراج «یکبهیک اجزای منفرد» از واقعیت اجتماعیِ مطالعه شده به تدریج تیپایدهآلی میسازد (وبر،1382 : 51 ). در برساخت تیپایدهآلِ اعتماد اجتماعیِ بیننسلی، نظریه زتومکا دربارۀ اعتماد اجتماعی که حول محور مفهوم «شدن اجتماعی» صورتبندی شده و رویکردی تلفیقی و تاریخی به این پدیده دارد (زتومکا،1387) انتخاب شده است. سپس، در پرتو نظریه زتومکا، به تحقیقاتی رجوع میشود که این پدیده را به طور عینی در جامعه ایران پس از انقلاب مطالعه کردهاند و بدینترتیب مؤلفهها و شاخصهای این پدیده مشخص میشود. این تیپایدهآل در مقام یک برساختۀ تحلیلی محکی است برای شناخت و سنجش تصویری که از این پدیده در سریال مورد مطالعه ارایه شده است. از آنجا که اعتماد، هم در سطح تعاملات بینفردی و هم در سطح نهادی و کلان، امری برساختی است، هرگونه تلاش برای تعریف، توصیف یا بازنمایی آن به واسطۀ یک متن، سوای این که خود نوعی برساخت دوبارۀ این پدیده است، مستلزم مفروض گرفتن یکسری گزارهها، پنداشتها و آگزیومها دربارۀ انسان و جامعه و تاریخ است. مسئلۀ تحقیق حاضر این است که سریال ستایش در مقام یک متن تلویزیونی چگونه این پدیده را بر میسازد؟ در چه سطحی آن را بر میسازد؟ کدامیک از ابعاد و کیفیات آن را برجسته میکند و کدامیک را به حاشیه میراند؟ در تصویری که این سریال از جامعه و اعتماد اجتماعیِ موجود در آن ( با هر درجه از شدت و عمقی که وجود دارد یا ندارد ) ارایه میدهد چالشها و تعارضهای پیشِ روی این پدیده و راهکارهای تقویت آن کدامند؟ این پژوهش بههیچوجه درصدد مقایسۀ اعتماد اجتماعیِ بازنماییشده در سریال ستایش و اعتماد اجتماعی آن گونه که در جامعۀ ایران واقعاً وجود دارد نیست، بلکه صرفاً در پی تحلیل و شناخت تصویری از این پدیده ( و مفروضات اجتماعی نهفته در پس این تصویر ) است که در این متن ارایه میشود. روشن است که دستمایۀ اصلی دستیابی به این شناخت و تحلیل، فرضها و روشها و تکنیکهای جامعهشناختی است. تأمل جامعهشناختی در تصویری که این سریال از اعتماد اجتماعیِ بیننسلی ارایه میدهد، هم از این حیث که دعوی بازنمایی وضعیتِ عینی جامعه ایران را دارد و هم به این لحاظ که خود در برساختن این وضعیت عینی ذیمدخل است، امری ضروری است.
2-1 : اهمیت و ضرورت تحقیق
یکی از مسائلی که در توسعه اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در جوامع کنونی مخصوصاً جوامع در حال توسعه باید مد نظر قرار بگیرد مسئله اعتماد اجتماعی است. اعتماد در متن کنشهای انسان نمود پیدا میکند و نیز تسهیلکنندۀ مبادلات در فضای اجتماعی است. اعتماد یکی از جنبههای مهم روابط انسانی است و زمینهساز مشارکت و همکاری میان اعضای جامعه میباشد. این پدیده همچنین مبادلات را در زمینههای مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سرعت میبخشد. در فضای مبتنی بر اعتماد ابزارهایی چون زور و اجبار برای تضمین داد و ستد کارایی خود را از دست می دهند و در عوض قصد افراد برای بازپرداختها و اعتقاد به درستکاری افزایش مییابد. اعتماد کار بازار را رونق میبخشد. اعتماد اجنماعی به منزلۀ یک جزء اصلی سرمایه اجتماعی مطرح بوده و به عنوان شاخص اصلی سرمایه اجتماعی با کارکردهای متعدد اجتماعی، سیاسی و روانشناختی نقش مهمی را در ایجاد و حفظ و استحکام نظم و همبستگی اجتماعی و مشارکت و تعاون و توسعه اجتماعی بر عهده دارد. افزون بر این، اعتماد از عناصر مؤثر در پذیرش و همدلی اجتماعی محسوب میشود، که این خود زمینۀ سازگاری و همنوایی هر چه بیشتر اعضای جامعه را فراهم میسازد. به واسطۀ اعتماد کردن، امکانات و فرصتهایی برای طرفین در جامعه پدید میآید که در صورت عدم آن شاید آن امکانات و فرصتها به آسانی از بین برود. در حقیقت با اعتماد روابط جدیدی ایجاد میشود که قبلاً وجود نداشته است. همچنین اعتماد پیوستگی فرد به اجتماع را قویتر کرده و ضمن کمک به پیدایی احساس هویت سبب انسجام گروهی میشود. از سوی دیگر، بیاعتمادی در جامعه باعث کاهش انسجام و پیوستگی و همچنین پائین آمدن مشارکت افراد در جامعه میشود. با توجه به این موارد میتوان نتیجه گرفت که اعتماد اجتماعی به عنوان یک مقوله اجتماعی از مسائل اساسی بوده و واجد اهمیت بسیاری است و نمود آن در تمام سطوح جامعه متبلور است.
در جامعۀ ایرانِ بعد از انقلاب، تحولات بنیادینی در سطح ارزشها، هویتها و سبکهای زندگی اتفاق افتاد. اساساً انقلاب ایران تلاشی بود برای ایجاد جامعهای با منظومههای ارزشی و ترکیببندیهای هویتیِ نوین که بنا بود اَشکال جدیدی از تعامل اجتماعی بین انسانها برقرار سازد. نقطۀ ثقل این تعاملات اجتماعی در این گفتمانِ ارزشمدار، اعتماد اجتماعی و کرامت انسان بود. اما به دنبال رخداد انقلاب، و به موازات تحولات اقتصادی و صنعتی و شهری در دهههای هفتاد و هشتاد، اَشکال دیگری از تعاملات و همبستگیهای اجتماعی در جامعۀ ایران پدید آمد که لزوماً با آنچه در گفتمان ارزشمدارِ دهۀ شصت تصویر میشد، یکی نبود. فراز و فرودهای میزان و کیفیت اعتماد اجتماعی در جامعۀ ایران، و پرداختن به چیستی و چرایی و چگونگی تحول این پدیده، مسئلۀ در خور توجهی است. اما آنچه پرداختن به آن از دید این تحقیق واجد اهمیت و ضرورت بسیار است کیفیت اعتماد اجتماعی بین نسلهای مختلفی است که امروزه در جامعۀ ایران کنار هم زندگی میکنند. آیا آدمیانی که سوبژکتیویته و هویت آنها در تعامل با وضعیتِ عینی و فضای گفتمانیِ دهۀ شصت شکل گرفت، با نسلی که پس از سازندگی و در فضایی عمدتاً شهری و مدرن رشد کرد، قادر به تفاهم و گفتگو هستند؟ نظر به این که در فضای امروزین جامعۀ ایران سخن از شکاف نسلها و تعارض ارزشها و هنجارها میرود، بررسی این مسئله که رسانهها چه تصویری از پدیدۀ اعتماد اجتماعی در این وضعیت به مخاطبانشان ارایه میدهند، بسیار حائز اهمیت است.
بررسی ها نشان می دهد که صفحات حوادث، یکی از پرخواننده ترین صفحات روزنامه هاست.موفقیت بسیاری از روزنامه های سراسری،هفته نامه ها و مجلات،به دلیل توجه خاص به انعکاس اخبار حوادث و پاسخگویی به این نیاز مخاطبان بوده است.مطالعات انجام شده حاکی از آن است که اخبار جنایی حداقل 4 درصد و حداکثر 28 درصد و به طور متوسط7 درصد از مطالب روزنامه ها را تشکیل می دهد. این نسبت در مورد رسانه های دیداری و شنیداری درصد متفاوتی بین 10 تا 13 را براساس دروه های زمانی و محیط های جغرافیایی مختلف به خود اختصاص داده است(فرجیها،1385،58)
هنگامی که مجرم یا جنایتکار مرتکب جنایتی می شود که منطبق با روشهای ارائه شده رسانه های جمعی است، به طور طبیعی این سوال در مغز زنده می شود که آیا رسانه ها مشوق این امر بودند؟ در رسانه و به خصوص در بین مخاطبان صفحه حوادث مطبوعات چرا مطالعه و پیگیری اخبار جنایی از جاذبه زیادی برخوردار است؟ کدام گروه از خوانندگان مطبوعات،علاقه و گرایش،بیشتری به مطالعه دارند؟
خوانندگان اخبار حوادث چه نوع موضوعاتی را بیشتر مطالعه می کنند؟در مطالعه اخبار جنایی بیشتر به چه جنبه های از جرم(انگیزه ها،چگونگی انجام،نتایج عواقب)توجه دارند؟ مطالعه اخبار جرایم چه احساسی را در خوانندگان بر می انگیزد؟ این ها پرسش های است که درباره آن ها اطلاعات زیادی موجود نیست و شاید تاکنون در جامعه ما بررسی و پژوهش ویژه ای پیرامون آن صورت نگرفته است.آنچه بدیهی می نماید علاقه و گرایش زیاد در بین روزنامه خوانها به مطالعه اخبار جرایم است.
رسانه با انعکاس اخبار مربوط به پدیده های جنایی نگرش خاصی را به مردم تحمیل می کنند و چگونگی قضاوت و داوری آنان درباره جرم و عدالت کیفری را سامان می دهند. این ابزارهای ارتباطی به سادگی می توانند از موضوعی کم اهمیت سوژه ای بسیار مهم بسازند و افکار عمومی را نسبت به پدیده ای خاص حساس کنند و یا برعکس از حادثه ای مهم خبری خنثی و کم اهمیت بسازند. رسانه های گروهی به دلیل برخورداری از این ظرفیت یکی از ابزارهای موثر برای کنترل نهادها و جریان های قدرتمند و با نفوذ تلقی می شوند.خبرنگاران دبیران سرویس خبری روزنامه ها و مدیران مسئول تنظیم خبر و گزارش،با انتخاب موضوع و چگونگی انتقال این اطلاعات به مردم،نقش موثری در تعیین محدوده جرم و انحراف بازی می کنند. آن ها با انتخاب حوادث جنایی و نحوه انعکاس آن در واقع محدوده رفتاری مجاز را تعریف و معیارهایی را در این زمینه به جامعه ارائه می کنند.بدین ترتیب رسانه ها از یک سو توانایی تشدید احساس ناامنی،ترویج بزهکاری و تشویق افراد مستعد ارتکاب جرم را دارند و از سوی دیگر با ایفای نقش اطلاع رسانی مسئولانه و ترویج الگوی زندگی سالم می توانند در کاهش وقوع جرم و تامین احساس امنیت موثر باشند.برخی معتقدند که رسالت رسانه ها آگاهی بخشی و اطلاع رسانی است و رسانه های عمومی نباید خود را قیّم مردم بدانند و مطابق میل خود به انتشار اخبار بپردازند.این رویکرد که به روزنامه نگاری حرفه ای نگاهی سوداگرایانه دارد با انتخاب سوژه هایی که بیشتر باعث جذب مخاطب می شوند به ارضای حس کنجکاوی خواننده توجهی خاص نشان می دهد. در این وضعیت منافع و مصالح اجتماعی از جمله کارکرد پیشگیرانه رسانه ها در اولویت های بعدی قرار می گیرد. دیدگاه دیگری که در زمینه بازتاب رسانه ای جرم دارد دیدگاه سلبی است که معتقد است رسانه های دیداری،شنیداری و نوشتاری با انعکاس اخبار و رویدادهای جنایی قبح و زشتی رفتارهای مجرمانه را در جامعه از بین می برند و وقوع جرم را امری عادی و طبیعی نشان می دهند.در این شرایط اجتماع پس از مدتی به این زشتی ها عادت می کند و زمینه سقوط ارزش های اجتماعی و هنجارهای زندگی سالم فراهم می شود.برخی از طرفداران این دیدگاه به عدم انتشار اخبار جنایی در رسانه ها به طور مطلق معتقدند و برخی دیگر به پوشش خبری حوادث جنایی به طور محتاطانه باور دارند.
Lazersefled 2.Merton .1