از جنگ دوم جهانی به بعد، طبقات استثمارگر جوامع سرمایهداری عمدتا با تهدید یا با بکارگیری قوه قهریه سعی میکنند به اهداف و امیال خود در جهان دست یابند. بدین خاطر امروزه یکی از پایههای اساسی قدرت نظام سرمایهداری را دستگاه عریض و طویل ارتش و نیروهای مسلح تشکیل میدهد. دستگاه دیوانسالاری نظامی، که با اختلافات جزیی، چه از لحاظ تجهیزات و چه از لحاظ تشکیلات و چه از لحاظ پرسنل در تمام کشورهای سرمایهداری بطور فزایندهای در حال رشداست.
دیتر زینگهاوس استاد علوم سیاسی دانشگاه فرانکفورت اصطلاح مجتمع های نظامی- صنعتی را به جای میلیتاریسم بکار برد و دلیل او این بود که اگر در گذشته جدایی و تفکیک بین جامعه، ارتش و سیاست امکان پذیر بود و حتی بررسی آن از جنبههای مختلف با اهمیت و ضروری بود ولی اینها در عمل و تئوری اهمیت خود را از دست داده است و بهتر است به جای اصطلاح میلیتاریسم از اصطلاح مجتمع های نظامی- صنعتی که بیانگر واقعیتهای جوامع سرمایهداری معاصر است، استفاده کرد. منظور زینگهاوس از این اصطلاح روابط پیوسته و سودجویانه بین برگزیدگان بخشهای سیاست،اقتصاد، ارتش، علوم و تکنولوژی است که با همکاری و پشتیبانی متقابل موضع خود را برای تامین منافع مشترک در دولت و جامعه بطور مستمر و بطور غیرقابل کنترلی مستحکم کردهاند(ازغندی،1364 :29).
ایالات متحده امریکا همانند امپراتوریهای گذشته از قدرت نظامی بارها برای دستاوردهای اقتصادی، ارضی وغیر ارضی استفاده کرده است. تردیدی نیست که دستاوردهای اقتصادی امریکا ناشی از جنگ در ایجاد دوره دیرپای توسعه اقتصادی این کشور پس از جنگ جهانی دوم دخیل بوده است.به نظر می رسد که در سالهای اخیر بویژه در جهان پساجنگ سرد الگوی دستاوردهای اقتصادی ناشی از عملیات نظامی امپریالیستی تا اندازهای دگرگون شده است. صرفنظر از مسائل اخلاقی، اردوکشیها و عملیات نظامی امریکا حتی به دلایل اقتصادی امپریالیستی نیز به صرفه نیست. در واقع، تشدید توسعهطلبیها و جنگهای امریکا رفته رفته پر هزینهتر و از دیدگاه منافع ملی اسرافکارانه و کمرشکن است. پس اگر الگو یا تجربه امپریالیسم بیانگر علت تشدید جنگهای نظامی امریکا در سالهای اخیر نیست، پس توضیح اینگونه تاخت و تازها چگونه است؟
برخی تحلیلگران دلیل این توسعهطلبیها را به قدرت رسیدن گروه به اصطلاح ارتشگرایان نومحفظهکار میدانند، برخی این توسعهطلبیهای امریکا را به ویژگیهای جورج بوش و راه و رسم وی در سیاست وتمایل او به مغتنم شمردن منزلت خود در مقام رئیس جمهور زمان جنگ نسبت می دهند. برخی نیز استدلال میکنند که این سیاست حداقل در خاورمیانه بوسیله لابیهای صهیونیست تعیین می شود.
در این پژوهشدر پی بحث در مورد چگونگی و میزان تاثیرگذاری مجتمع های نظامی- صنعتی بر سیاستگذاری دفاعی ایالات متحده امریکا در دوره ریاست جمهوری جورج بوش پسر هستیم. بدین صورت که این گروه منافع تاثیرگذار در سیاست، سیاست خارجی و سیاست دفاعی ایالات متحده، در محیط تکثرگرای جامعه امریکا در رقابت با سایر گروههای منافع چگونه و از چه روشهایی توانسته است در فرایند تصمیمگیریهای کلان این کشور نفوذ کند و به چه مقدار این تصمیمات را به سمت منافع گروهی خود هدایت کند. و بالاخره اینکه چقدر توانسته به اهداف گروهی خود دست پیدا کند و ابزارهایی که استفاده کرده کدامند.
1-2- پیشینه تحقیق:
مباحث مربوط به اقتصاد سیاسی نظامیگری قدرتهای بزرگ بخصوص جمهوری آلمان فدرال، شوروی و ایالات متحده امریکا دیر زمانی است که در محافل دانشگاهی در جریان است و این تحقیقات توانسته است زوایای پنهانی از دلایل سیاستهای نظامی این کشورها را روشن سازد ولی این مطالعات هنوز نتوانسته است بسیاری از پیچیدگیهای این سیاستها و روابط پیچیده بین سیاستمداران ، نظامیان وگروههای صنعتی تسلیحاتی را در کشورهای سرمایهداری بزرگ، بویژه ایالات متحده را کشف کند.شرحی از مطالعاتی را که در این زمینه صورت گرفته و به نحوی مرتبط به موضوع بحث ما است را در زیر بیان کردهایم.
علیرضا ازغندی در پژوهشی با عنوان ” مجتمعهای نظامی- صنعتی”پس از تعریف این اصطلاح، به بررسی وجود و نقش این پدیده در امریکا ، شوروی و آلمان میپردازد و میگوید که در جنگ دوم جهانی رابطه بسیار نزدیکی بین نظامیان و صنایع تسلیحاتی ایجاد شده که توسط رهبران سیاسی قابل کنترل نبود.بعد از جنگ هم نظامیان تسلط خود را بر فرایند تصمیمگیری سیاست خارجی و امنیتی امریکا حفظ کردند و هر روزه این اتحاد درآمد شهروندان بیشتری را وابسه به امور نظامی می کند. نویسنده در این کتاب به بررسی کلی وضعیت نظامیگری پیش آمده در سیاست و جامعه ایالات متحده و دو کشور دیگر میپردازد و مخصوصا در مورد امریکا به مسائل کلان و بوجود آمده با دیدی کلان توجه دارد و به مصادیق عینی ، دلایل و چگونگی بوجود آمدن این وضعیت نمی پردازد(ازغندی،1364).
اسماعیل حسین زاده، استاد دانشگاه دریک ایالت آیوا امریکا در پژوهشی باعنوان”اقتصاد سیاسی
نظامیگری امریکا”به بررسی نفوذ گروه نظامی- صنعتی بر سیاست خارجی ایالات متحده و کشاندن امریکا به جنگ، بخصوص در دوره جرج بوش پسر پرداخته است. او در این کتاب این ایده را مطرح می سازد که امپریالیسم انگلی ارتشسالارانه بطور فزایندهای تبدیل به هدف قائم به ذاتی شده که دیگر ارتشسالاری و فعالیت مجتمع های نظامی- صنعتی در راستای منافع ملی امریکا نیست بلکه این ارتش سالاری در سیاست خارجی و فعالیت این گروهها برای منافع خود است، حتی اگر در جهت منافع ملی امریکا نباشد( حسین زاده،1389).
نویسنده، این مجتمع ها را نیروی بزرگ و هژمون سیاست ایالات متحده می داند و چنین می اندیشد که این مجتمع ها سیاست ایالات متحده را بدون هیچ مانعی در جهت منافع خود هدایت می کند. ولی در جامعه تکثرگرای امریکا گروههای منافع و نیروهای متعددی وجود دارند که قدرت کافی برای جلوگیری از یکه تازی های این گروه و هر گروه دیگر را دارند و چنانکه شاهدیم گروه نومحافظه کاران سالها قبل از ریاست جمهوری بوش پسر برنامه های خود را تهیه کرده بودند و در اتحاد پیچیده با صاحبان صنایع نظامی سعی در کشاندن سیاست ایالات متحده به سمت نظامی گری دلخواه خود داشتند ولی تا سالهای ریاست جمهوری بوش و دقیقتر تا لحظه حادثه یازده سپتامبر، به دلیل
مقاومت و عدم قبول سیاستهایشان بوسیله نیروهای فعال عرصه عمومی امریکا توان اجرای سیاستهای خود را نداشتند.
جی پاول دان و الیزابت اسکانز در پژوهشی با عنوان”مجتمع نظامی- صنعتی” به بررسی سرچشمه و پایه های تئوریکی این مفهوم و تشریح مفاهیم اساسی آن در جنگ سرد و توسعههای ساختاری، تاثیرات و تحولات اساسی آن بعد از جنگ سرد می پردازند. آنها استدلال می کنند که تغییرات اساسی در طبیعت و اندازه مجتمع های نظامی- صنعتی بوجود آمده ولی درجه بالایی از تداوم در این مجتمع ها وجود دارد و نگرانی آیزنهاوردر مورد این مجتمعها بیربط به ساختاربندی دوباره این مجتمعها بعد از جنگ سرد نیست. ولی این نویسندگان به موضوع نمی پردازند که نقش این مجتمع ها در پیشبرد این ادامه و تغییر خود چگونه است و چگونه خود باعث بازتولید قدرتش می شود. نویسندگان این مقاله بیشتر به مسائل فنی و سیاسی رشد مجتمع ها می پردازند و کمتر به موضوعات سیاسی و اقتصاد سیاسی این موضوع پرداخته اند(Dunne&Skone,2009).
سرهنگ جیمز ار رالف در پژوهشی با عنوان “بررسی قابلیتهای صنعت پایه دفاعی ایالات متحده امریکا برای پشتیبانی وزارت دفاع در شرایط در حال تغییر جنگ” به بررسی صنعت پایه دفاعی ایالات متحده امریکا برای پشتیبانی نیازهای امنیت ملی این کشور در قرن 21 میپردازد و توصیههایی را برای فراهم کردن زمینه برای شرکتهای انعطاف پذیر و سازوار برای حمایت از صنعت پایه دفاعی امریکا پیشنهاد میکند. وی
میگوید در جهانی که در حال تغییر است و اندازه و طبیعت عملیات نظامی در حال تغییر است، وزارت دفاع به توسعه طرق متفاوت برای شکل دادن به صنعت پایه دفاعی امریکا نیاز دارد. وزارت دفاع باید شرایط رقابتی را برای شتاب دادن به تحول صنعت پایه دفاعی برای فراهم کردن تواناییهای نوآورانه و قدرتمندانهتر برای امریکا در جنگ درحال دگرگونی ایجاد کند. این مقاله نیز به مسائل فنی و اقتصادی می پردازد و از این زاویه به مـوضوع نگـاه می کـند و سعـی در پرداختـن به زوایای مهـمتر این پدیده که مـوضـوعات سـیاسـی،
اجتماعی و نظامی آن است نمی پردازد(Ralph,2004).
جاستینبالداسیرواریکبریورازاعضایموسسهپژوهشسیاستهسته ایدرپژوهشیباعنوان”
ریشههای سیاسی، عقلی و استراتژیک سیاست هسته ای حال حاضر ایالات متحده امریکا : پروژه قرن جدید امریکایی” به بررسی سیاست دفاعی ایالات متحده و تغییرات ایجاد شده در آن در دوره جرج بوش
می پردازد. آنها استدلال میکنند که کابینه بوش تغییرات مهمی را که در سیاست دفاعی امریکا با تمرکز بر تروریسم بعد از یازده سپتامبر ایجاد کرده از پروژهای به نام قرن جدید امریکایی ( که با عنوان بازسازی دفاعی امریکا منتشر شده ) برگرفته شده است. آنها ادعا میکنند که این سیاست دنیا را از پروژه خلع سلاح و غیرنظامی سازی که در دهه قبل پیش برده می شد بسیار دور میکند. آنها میگویند که پروژه بازسازی دفاعی امریکا تاثیرات یک بخش غیرانتفاعی را به دولت و شکل دادن شبکه ای از ایده ها و افراد به سیاست عمومی را نشان می دهد(Baldassare & Brewere,2004). این پژوهش از زاویه خوبی به سیاست دفاعی ایالات متحده می پردازد که گروه نومحافظه کاران با رسیدن به قدرت در دوره بوش از گزارشها و اسناد جاه طلبانه خود در طول دوره ریاست جمهوری بوش استفاده کردندکه باعث افزایش نظامی گری و رشد نقش مجتمعهای نظامی صنعتی در جامعه و اقتصاد امریکا شدند. ولی بحثی از رابطه پیچیده مجتمع ها با نومحافظه کاران در دوره بوش و تداخل اعضای آن با مجتمع ها ، پیش نمی کشد.
این کتابها و مقالات هرکدام از زوایای مختلف به بحث در مورد مجتمع های نظامی- صنعتی پرداخته اند و تاثیر این مجتمع ها را بر جامعه ایالات متحده و سیاستگذاری این کشور را بررسی کرده اند؛ ولی مسئله ای که وجود دارد روابط پیچیده این مجتمع ها با بخشهای مختلف جامعه امریکا، اعم از ارتش، دولت، نهادهای پژوهشی و تحقیقاتی، روزنامه ها، کنگره، دانشگاهها، نیروی کار و بخشهای دیگر جامعه امریکاست که با رابطه اندام واری که با این بخشها دارد، این نهادها با پروسه پیوسته به هم و متداخلی به هم وابسته شده اند.
در این پژوهش ما سعی داریم به این موضوع بپردازیم که بین این گروهها که در طی زمان و در راستای همکاری هایی که با هم انجام داده اند، چه نوع رابطه ای بین آنها بوجود آمده که اتخاذ رویه های تهاجمی در سیاست خارجی و به طور خاص در سیاستگذاری دفاعی ایالات متحده به سود گروههایی مثل کارخانجات تولید سلاحها و سیاستمداران طرفدار یکجانبه گرایی سیاست خارجی امریکا است. از طرفی بخشهای دیگری مثل اعضای کنگره، نهادهای پژوهشی و دانشگاهی چگونه و به چه دلیل با مجتمع های نظامی- صنعتی همکاری می کنند؛ و چگونه و به چه علت نیروی کار عظیمی در سراسر امریکا به بخش صنعتی مجتمع ها وابسته شده اند.
***ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل و با فرمت ورد موجود است***
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
فرم در حال بارگذاری ...