یکی از عوامل محدودیت مدیریت جامع منابع طبیعی، منابع علمی است. منابع اطلاعاتی در رابطه با ماهیّت، گستره و شدت تخریب منابع طبیعی در مناطق مختلف کشور محدود میباشد و گرایش به سمت تمرکز بر علائم مشهود تخریب سرزمین، نسبت به پرداختن به علتهای اصلی آن، بیشتر است. جمعآوری و هماهنگسازی اطلاعات از منابع و بخشهای مختلف به علّت پیچیدگی و وسعت مطالب، محدودیت بزرگی به شمار میرود. علاوه بر این، تلفیق موضوعات اقتصادی- اجتماعی و زیستمحیطی، پرداختن به توسعهی پایدار را کاری دشوار میکند. در رابطه با مدیریت پایدار منابع طبیعی در ایران و مقابله با بیابانزایی ابتکارات و اقداماتی انجام گرفته شده است، اما این ابتکارات عمدتاَ در سطح محلّی بوده و مستندسازی فرایندهای کاری و آموزهها انجام نگرفته و یا خیلی کمرنگ بوده است. در نتیجه، دسترسی به اطلاعات و تجارب مؤفق که میتوانست مورد بهرهبرداری پروژهها و ابتکارات جدید قرار بگیرد، بهراحتی میسّر نیست. از طرفی عدم یکپارچگی و جامعیت مدلهای متعارف توسعه، باعث بروز بحران در پایداری سرزمین، تهدید و تخریب منابع طبیعی، عدم عدالت و ناپایداری در بهرهوری اقتصادی، مشکلات زیستمحیطی، چالشهای بهداشت سلامت، فرسایش، مرگ بیولوژیکی، بحران آب، بحران نیترات، افزایش گازهای گلخانهای و بهم خوردن تعادلهای بومشناختی در سرزمین میگردد. به همین دلیل در راهبردهای نوین برای تحقق توسعه پایدار به جای تأکید بر انتقال خدمات، اقدامات فیزیکی و سخت افزاری و انتقال تکنولوژیهای جدیدتر، ارتقاء مهارتها در اعمال مدیریت مشارکتی مبتنی بر چرخه اطلاعات، نقش اصلی را بر عهده دارند که با هدف توانمندسازی و دخالت آگاهانه جوامع محلی بهویژه در بخش روستایی و کشاورزان کوچک در چارچوب عملیات تحقیق- توسعه محقق میشود.
توجه به سه سرمایهی بزرگ اجتماعی1، فیزیکی2و انسانی3در برنامهریزی محلّی بسیار مؤثر است. یکی از ابزار برنامهریزی محلّی، توجه به مشارکت فعال و همه جانبهی افراد جامعه در تمام ابعاد مختلف توسعه و دیگری توجه کافی به دانش بومی افراد جامعه است. سازمانهای مردم نهاد با آگاهسازی و جلب اعتماد و بالا بردن سطح مشارکت، سرمایهی اجتماعی را تقویت کرده و راه را برای توسعهی اجتماعی هموار میسازند (سواری و همکاران، 1391).
بررسی مسائل اجتماعی مشارکت و رابطهی آن با پدیدهی بیابانزایی نشانگر اهمیت فوقالعادهی آن در حل مسائل بیابانزایی است. اگر بیابانزایی انسانساخت (در مقابل بیابانزایی طبیعی) را نتیجهی روابط نامناسب انسان با طبیعت و محیطزیست بدانیم، كه در دهههای اخیر با شدت بیشتری رو به افزایش نهاده، ابعاد كمّی عنصر انسان در قالب عوامل جمعیتی و ابعاد كیفی عنصر انسان در قالب رفتارهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی او تأثیر بهسزایی در بروز این پدیده دارد (فیروزنیا، 1383). بنابراین تعداد جمعیت (سرمایه انسانی) و ابعاد كیفی عوامل انسانی نقش بهسزایی در زمینه بیابانزایی و مقابله با آن ایفا میكند (احمدی و همکاران، 1391) و نیاز به مشارکت، استفاده از دانش بومی را اجتناب ناپذیر میکند.
در توسعه اجتماعی، اعضاء جامعه نقش اصلی را در فرایند توسعه دارند و به عنوان عوامل فعّال، درگیر مسائل پیرامون خود شده و به فعالیت وا داشته میشوند. در مورد عواملی که زندگیشان را تحت تأثیر قرار میدهد مانند تدوین و اجرای سیاستها، برنامهریزی، توسعه و ارائه خدمات و تغییرات آنها مشارکت خواهند کرد (sahebzadeh and nobaya، 2011).
زیرساختهای روستایی را میتوان سرمایههای عمومی و اجتماعی روستاها دانست که توسعه آن باعث بهبود شرایط و کیفیت زندگی و معیشت مردم محلی و ارتقای کارایی زندگی اجتماعی و اقتصادی آنها خواهد شد. مثلاً توسعه زیرساختهای خدمات بهداشتی و آموزشی، باعث بهبود کیفیت منابع انسانی و افزایش تواناییهای آنها (در جایگاههای فردی و اجتماعی) خواهد شد. این فعالیتها جزء سرمایههای فیزیکی قرار میگیرند (رضویان و همکاران، 1388).
دردیدگاههای سنتی مدیریت توسعه، سرمایههای اقتصادی، فیزیکی و نیروی انسانی مهمترین نقش را ایفا میکردند اما در عصر حاضر برای توسعه بیشتر از آنچه به سرمایهاقتصادی، فیزیکی و انسانی نیازمند باشیم به سرمایه اجتماعی نیازمندیم زیرا بدون این سرمایه، استفاده از دیگر سرمایهها به طور بهینه انجام نخواهد شد. در جامعهای که فاقد سرمایهی اجتماعی است، سایر سرمایهها تلف میشوند. از اینرو موضوع سرمایه اجتماعی به عنوان یک اصل اساسی برای نیل به توسعه پایدار محسوب میشود.
از نقطه نظر مدیریتی، اتخاذ یک استراتژی مبتنی بر ملاحظات بیوفیزیکی، میتواند علاوه بر تأمین منافع معیشتی، سرمایهگذاری بیشتر در زمینه مدیریت پایدار سرزمین را به ارمغان آورد. فعالیتهایی نظیر مدیریت جامع محصولات کشاورزی در سطح مزرعه، ایجاد انگیزه برای کشاورزی پایداردر جوامع روستایی، انتقال دانش و فناوری و بهکارگیری سیاستهای تأثیرگذار در سطح ملی و منطقهای در راستای افزایش امنیت شغلی، برای رسیدن به راهکارهای پایدار در زمینه چالشهای زیستمحیطی، بسیار ضروری است.
در 22 اسفندماه سال1351، توافقنامهای میان دولتهای ایران و افغانستان مبنی بر اجازهی ورود 26 m3/s آب (850 میلیون مترمکعب در سال) از رودخانه هیرمند به ایران امضاء شد ولی متأسفانه در زمان رژیم طالبان (1996) اجرای توافقنامه متوقف و منجر به وقوع فاجعهای زیستمحیطی و اقتصادی- اجتماعی در استان سیستان و بلوچستان شد، به طوری که به شدت موجب روند نزولی شاخصهای اکولوژیکی و انسانی گردید (افشاری،1391).
در سپتامبر 2010 ( شهریور 1389)، به منظور ظرفیتسازی ملی برای مدیریت پایدار محیط زیست و حمایت از منابع طبیعی به ویژه آب و خاک در چارچوب برنامههای توسعه ملی و همچنین اجرایی نمودن برنامههای توسعه زیستمحور با تأکید بر بهبود کیفیت زندگی
1- Non- Governmental Organization
1- Social Capital
2- Physical Capital
3- Human Capital
***ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل و با فرمت ورد موجود است***
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
فرم در حال بارگذاری ...