پیچیدگی زندگی در قرن اخیر و رشد و پیشرفت در عرصه های مختلف زندگی باعث شده انسان به طور مداوم در معرض استرس های متعدد و اختلالات ناشی از آن قرار گیرد. بر اساس تئوری های روانشناختی، راهبردهای مقابله با استرس نقش اساسی در سلامت روان افراد داشته و مفهوم استرس به تنهایی در توضیح و پیش بینی وضعیت افراد، بدون در نظرگرفتن مهارت های مقابله ای آنها ارزش محدودی دارد و به بیان دیگر، هر چه منابع افراد برای مقابله بهتر باشد؛ کمتر احتمال دارد گرفتار موقعیت هایی شوند که در آنها آسیب پذیرند (جفن و همکاران،2006؛ ولرات و ترگسن ،2000؛ بهروزیان و نعمت پور،1386).
در هر موقعیت فشار زا، راه های مختلفی برای کنار آمدن وجود دارد. روش های مورد استفاده افراد برای مواجهه با این موقعیت ها هم می تواند از ثبات برخوردار باشد وهم می تواند تغییر پذیر باشد. اگرچه استفاده از بعضی روش های کنار آمدن ظاهرا تحت تاثیر عوامل شخصیتی قرار دارند، استفاده از بسیاری از روش های کنار آمدن تحت تاثیر زمینه و بافت آن موقعیت قرار دارد. هر چه فشار روانی و تلاش برای کنارآمدن با آن بیشتر باشد، احتمال بروز نشانگان جسمی و روانشناختی بیشتر است و هر چه احساس تسلط فرد بر موقعیت بیشتر باشد، بهداشت جسمی و روانی وی بالاتر است. گرچه ارزش هر یک از اشکال کنار آمدن، بستگی به بافتی دارد که در آن مورد استفاده قرار می گیرند، معمولا روش حل مساله شکل مناسب تری برای کنار آمدن است تا روش فرار-اجتناب ( پروین و جان، ترجمه جوادی و کدیور، 1382).
انتخاب راه های مقابله مناسب در برابر فشارهای روانی، از تاثیر تنیدگی بر سلامت روان کاسته و به سازگاری روانی منجر می شود (پااول هان،1994،به نقل از قریشی راد،1389). به طور کلی طبیعت چند بعدی و نقش دائما در حال تغییر مقابله، برداشت های متفاوت از آن را
ایجاب می کند به نحوی که گاه به عنوان منبع شخصیتی و گاه به عنوان پاسخ در نظر گرفته می شود. به نظر برخی تنیدگی در تعامل فرد و محیط قراردارد و نه در رویداد یا در درون فرد و راه های مقابله ای در مواردی به کار برده می شود که پاسخ های عادی ناکافی باشند (وایت، 1992؛ جکسن و بسما،1990؛ لازاروس، 1988؛ فلکمن و لازاروس، 1988؛ به نقل از قریشی راد،1389).
پژوهش ها نشان داده است که تفسیر و برآورد هر فرد از رویدادهای زندگی اش اهمیتی بیش از خود آن رویدادها دارد (کاپلان و سادوک، 2000، به نقل از شاهمیری و قریشی زاده، 1385). کار شناختی به منظور تغییر پاسخ درونی فرد یکی از راهبردهای مقابله ای با رویدادهای تنیدگی زا است چراکه رویدادها به تنهایی میزان استرس را تعیین نمی کنند بلکه آنچه افراد در تکاپوی انجام آن هستند، آنچه به خود می گویند،گرایش ذهنی، انتظارات و نحوه ارزیابی آنها از موقعیت در میزان فشاری که تجربه می کنند تاثیرگذارند ( رایس، ترجمه فروغان،1387).
همانطور که قبلا اشاره شد یکی از آثار مواجهه مداوم با فشارها و تنیدگی ها، اضطراب و اختلالات اضطرابی هستند. اضطراب به عنوان بخشی از زندگی هر انسان، در همه افراد وجود دارد و در حد اعتدال آمیز، به عنوان پاسخی سازش یافته تلقی می شود. حتی می توان گفت اضطراب به منزله بخشی از زندگی، یکی از مولفه های ساختار شخصیت هر فرد را تشکیل می دهد. به این دلیل است که بعضی از اضطراب های دوران کودکی و نوجوانی را می توان بهنجار دانست و تاثیر مثبت آن را در فرایند تحول پذیرفت، چراکه فرصت را برای افراد فراهم می آورد تا مکانیزم های سازشی خود را در جهت مواجهه با منابع تنیدگی زا و اضطراب انگیز گسترش دهند (دادستان، 1384).
گر چه در برخی موارد اضطراب پاسخی منطقی و حیاتی است اما حالت نابهنجار آن می تواند بر گستره وسیعی از عملکردهای آدمی اثر بگذارد. اضطراب اگر جنبه مزمن و مداوم بیابد، نه تنها نمی توان آن را پاسخی سازش یافته تلقی کرد بلکه باید آن را به منزله منبع شکست، سازش نایافتگی و استیصال گسترده ای دانست که فرد را از بخش عمده ای از امکاناتش محروم می کند (دادستان،1384). اختلالات اضطرابی یکی از تبعات استرس ها و از شایع ترین اختلالاتی هستند که انسان ها در زندگی تجربه می کنند. این اختلالات علاوه بر اینکه به تنهایی یک اختلال محسوب می شوند؛ همچنین می توانند زمینه ساز و هسته مرکزی بروز سایر بیماری های روانی و جسمی نیز باشند. یکی از انواع اختلالات اضطرابی، اختلال اضطراب فراگیر (GAD) است. این اختلال بیماری مزمنی است که از شیوع بالایی برخوردار است. تخمین های معقولی که در مورد شیوع یکساله آن زده می شود، در طیف سه تا هشت درصد قرار دارد و شیوع آن در طول عمر، هشت درصد گزارش شده که نسبت زن به مرد در این اختلال حدود دو به یک است. همچنین اختلال اضطراب فراگیر احتمالا شایع ترین اختلالی است که همزمان با اختلالات روانی دیگر به ویژه اختلالات خلقی یافت می شود (کاپلان و سادوک، ترجمه رضاعی، 1387).
به نظر می رسد اشاره کوتاه به تعدادی از پژوهش ها که در زمینه متغیرهای این پژوهش انجام گرفته است، ابعاد مساله را روشن تر سازد و در فصل دوم پژوهش به تفصیل به بررسی پژوهش های مختلف در این حوزه خواهیم پرداخت. به عنوان نمونه کاپیتانیو(2008) عقیده دارد که “کنار آمدن” و یا “مقابله” منعکس کننده نوعی تعامل میان فرد و موقعیت است و لذا آسیب پذیری افراد در مقابل استرس ها بر حسب نحوه تعامل آنها متفاوت است. لازاروس و فلکمن (1984، به نقل از اسکرو اور، کریج و گارنفسکی، 2007، و گیلبار، ارهان و پلیوازکی، 2005) معتقدند ارزیابی فرد از رویداد استرس زا از این جهت اهمیت دارد که نحوه ارزیابی هر فرد از رویدادهای استرس زا، روش های مقابله ای فرد را که شامل کوشش های رفتاری و شناختی برای مدیریت رویداد می باشد تحت تاثیر قرار خواهد داد.
لگسته، گارنفسکی، ورالست و آتنز(2011) پژوهشی با عنوان راهبردهای مقابله ای شناختی در نوجوانان مبتلا به اختلالات اضطرابی انجام داده و به این نتیجه رسیدند که نوجوانان مضطرب به طور معناداری نمرات بالاتری در استفاده از بعضی راهبردهای مقابله ای مانند نشخوار ذهنی به دست آورده و رویدادهای استرس زا را بیش از دیگران تهدید آمیز ادراک می کنند. همچنین یوپاتل و گرلاچ(2008) نیز نگرانی های افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر را نوعی روش مقابله ای می دانند که فرد را برای مقابله با تنش ها و استرس ها آماده می کند و به همین دلیل این نگرانی ها یکی از مولفه های اصلی این اختلال محسوب می شوند.
فرم در حال بارگذاری ...