هویّت روشن و نسبتاً با ثبات یکی از نیازهای شخصیّت انسانی است. هویّت زمانی آشکار میشود که انسان با دیگر هویّتها و طرز فکرهای مختلف و نقشهای جدیدی که به عهده میگیرد مواجه میشود. مادام که غیری در کار نباشد، انسان از ویژگیهای خودش آگاه نمیشود و هویّت شکل نمیگیرد(مانی،1374: 14) و گاه هنگام تماس هویّتها با هویّت غیر،تغییر و تحولاتی در هویّت خودی بوجود میآید. به دلیل فراگیر بودن مفهوم هویّت در حوزههای فرهنگ،اجتماع، سیاست و اقتصاد، مردمشناسان، جامعهشناسان و علمای عام سیاست و اقتصاد به مطالعه درباره آن همّت گماردهاند و از زوایای مختلفی آن را مورد بحث و برّرسی قرار دادهاند. امّا آنچه در این پژوهش مورد تأكید بیشترواقع شده هویّت فرهنگی است که از ابعاد مهّم هویّتی، به شمار میآید، چون با ارزشها و نگرشهای فرد ربط وثیقی دارد.
در تعریف هویّت فرهنگی در دایرهالمعارف علوم اجتماعی چنین آمده است: هویّت فرهنگی احساس تعلّق و همبستگی به جامعه و فرهنگ آن است که در رفتار همه اعضای آن جامعهوجود دارد و سبب تمایز اعضای این جامعه از سایر جوامع میشود. هویّت فرهنگی باعث میشود فرد در مقابل هنجارها و ارزشهای جامعه خود احساس تعهد و تکلیف کند و در امور مختلف آن مشارکت جوید و انتظارات جامعه خود را پاسخ گوید و در مواقع بحرانی سرنوشت جامعه و غلبه بر آن بحران برای او مهّم باشد.شایان ذکر است که احساس تعلّق جمعی مستلزم حمایت جمع مذکور از فرد نیز هست و رابطه دو طرفه بین فرد و جمع را ایجاب میکند (باقر ساروخانی، 1375: 60). خلاصه آنکه هویّت فرهنگی متضمن احساس تعلّق به فرهنگ و جامعه است به گونهای که اعضای یک جامعه یا گروه را از سایر گروهها متمایز نماید.هویّت فرهنگی بواسطه تعهد عملی که در فرد ایجاد میکند پیامدهایی دارد (باقر ساروخانی، 1375: 61).
هر فرهنگی که در فضا، مكان و زمان خاص شکل میگیرد هرچند ممكن است در طول زمان تغییر كند، اما كاركردها و رویههای فکری و رفتاری خاص خود را به دنبال دارد.فرهنگها نه منسجم و همگناند و نه در سكون و ثبات دائمی،بلکه ذاتاً چندسویه، تغییر پذیر و باز هستند. به علاوه محیطهای متفاوت، بر روی انسان و رفتار و هویّت او تأثیر میگذارد،درواقع هویّت ما در فرایند تعامل با دیگران و تعامل با محیط تغییر میکند. محیط جدیدی مانند خوابگاه و برخورد با انسانهای جدید باعث شكلگیری روابط، تجربهها و اتفاقات جدیدی میشود. داشتن ارتباط طولانی و زندگی كردن با افرادی كه هم اتاقی نامیده میشوند سرآغاز تأثیر و تأثّرهای بسیار است و از طرف دیگر الگوهای رفتاری متفاوت به ویژه عدم رعایت حقوق دیگران، مجادلههای فرهنگی، اعمال تعصب، دخالتهای سایرین و كمبود امكانات زندگی همه و همه باعث ایجاد درگیریها و مشكلات گوناگونی میشود كه به طور مستقیم یا غیر مستقیم بر رفتارها و تعاملات افراد ساکن در خوابگاه اثر میگذارد.
خوابگاه در نظر ما محل سكونت موقت، مکانی با امكانات محدود و اولیّه است كه دانشجو برای ادامه تحصیل در آنجا استقرار پیدا میكند. فرد با ورود به خوابگاه از محیط آشنایی كه سالها در آن زندگی كرده جدا میشود و در محیط جدید و متفاوتی قرار میگیرد. زندگی در این محیط جدید با افرادی از فرهنگها و سلیقههای گوناگون منجر به شكلگیری تعاملات خاصی میشود، که چه بسا هویّت فرهنگی فرد را در معرض تغییر و تحوّل قرار دهد. در نتیجه ممکن است وقتی که این افرادبا این الگوهای جدید به شهر و خانواده و فرهنگ بومی خود برمیگردند، با چالشهای جدّی هویّتی مواجه شوند و نابسامانیهایی را در سطح فرد، خانواده و اجتماع ایجاد کنند. آنچه كه در این تحقیق مورد بررسی قرار میگیرد، مسئلهی تغییرات فرهنگی و هویّتی در میان دانشجویانی است که در شهر محل تحصیلشان در خوابگاه سکونت میگزینند. در این راستا بحث هویّت فرهنگی در میان قشر دانشجو به مثابه نقطه كانونی مسأله هویّت از اهمیّت شایانی برخوردار است، دانشجویان به سبب ویژگی سنی و جوان بودن و نیز به خاطر گستردگی شبكه روابطشان با افراد دارای هویّتهای مختلف، و تفکّر نقّادانهای که در مورد سنتها و رویّههای فکری و عملی زندگی دارند بیشتر در معرض مسائل و چالشهای هویّتی قرار دارند. زیرا از یک سو فضای دانشگاه بخصوص خوابگاه، آنها را با ارزشها و نگرشها و الگوهای جدید اندیشه و عمل آشنا میکند و از سوی دیگر خانواده و بدنه جامعه بزرگتر معمولاً انتظار حفظ و پیروی از فرهنگ سنتی را از آنها دارد. این وضیعت در بیشتر اوقات به هویّتهای ترکیبی و چندگانهای منتهی میشود که با هویّت مورد انتظار جامعه و حتی خود نظام آموزش عالی کنونی ایران متفاوت است. به عبارت دیگر، جوان بودن دانشجویان به اضافه چندگانهشدن زیستجهانهای آنها (به قول برگر)، تأثیرات رسانهای مدرنیته(به ویژه رسانههای غیر رسمی) موجبات ترکیبهای خاص هویّتی دانشجویان را فراهم میآورد. در این موقعیتِ هویّتیِ پیوندی، عناصر مختلفی از گفتمانهای مختلف سنت(مانند مذهب) و مدرنیته(مانند سکولاریسم و ملّیگرایی) دیده میشود که موجب تفاوت هویّتهای دانشجویی با سایر قشرهای جامعه میشود.
آغاز زندگی دانشجویی چالشهای خاص خود را به همراه دارد. احساس تنهایی، جدایی از خانواده و دوستان و شبکه ارتباطات اجتماعی، زندگی در شهری جدید، آشنایی و مواجهه با فرهنگ و افراد مختلف، تأمین هزینههای زندگی، امتحانات و آزمونهای گوناگون درسی و جا به جاییهای مکرّر در مسیر خانه و خوابگاه به طور بالقوّه موجب ایجاد تنشهایی در زندگی روزمره آنها میشود.
ورود به خوابگاه از طرفی تصویر و رویای بی نظیر استقلال از خانواده و زندگی با دوستان هم سن و سال را در ذهن ایجاد میكند. اوّلین روزهای زندگی دانشجویی بدون حضور خانواده، در شهری غریب با افرادی از فرهنگهای مختلف و شخصیّتهایی متفاوت با اسكان در اتاقهای كوچك و بدون امكانات رفاهی كافی است تا همه ذهنیّتهای قبلی را از میان ببرد.
محیط خوابگاهی مجموعهای از افراد از فرهنگهای گوناگون را در خود جمع میکند. در این مجموعه برخی فرهنگ خود را برتر میدانند و تلاش برای گسترش آن دارند و برخی دیگر که تأثیرپذیری بیشتر و یا قدرت مقاومت کمتری دارند، مغلوب شده و لذا فرهنگ بومیآنها کمرنگ میشود.
افرادی که در خوابگاه زندگی میکنند معمولاً براساس ویژگیهای مشترکی مثل رشته تحصیلی، طبقه اجتماعی، قومیت و زبان یا همشهری بودن تشکیل گروه داده و قواعد خاصی برای زندگی كنار هم تعیین میكنند. فرهنگ خوابگاهی از یك طرف دربردارنده همدلی، همکاری، احساس مسئولیت بیشتر، تحمل سختی ها و ناملایمات و دوری خانواده و از طرف دیگر موجد احساس آزادی و استقلال و آشنایی با آداب و رسوم و زبان ها و هویّتهای دیگر است.
تبعات ناشی از این دگرگونیهای هویّتی و رفتاری گسترده است.خشونت و پرخاشگری اولیّن نتیجه ضعف در برقراری ارتباط با دیگران و شناسایی محیط و سازگاری با آن است، عادات، رفتار و عقاید خاصّی که در اثر زندگی در خوابگاه ایجاد میشود، چه بسا بعد از زندگی خوابگاهی نیز تداوم یابد.
در زندگی كودك پیش از رفتن به مدرسه رشد مهارتهای حركتی نقش اساسی را در یادگیری بعدی دارد عدهای از محققین (كپارت، كتمن، بارك[1]) معتقدند یادگیری حركتی مبدأ هر یادگیری است و فرایندهای ذهنی عالیتر پس از رشد مناسب سیستم حركتی و سیستم ادراكی و همچنین پیوندهای ارتباطی میان یادگیری حركتی و ادراكی به وجود میآید. در حقیقت ابتداییترین پاسخهای رفتاری كودكان از نوع حركتی است كودك با كمك این رفتارهای حركتی به درك خود و دنیای اطراف نائل میشود و این تجارب حركتی زیربنای آگاهیها و یادگیریهای او را فراهم میكند و در دوران كودكی آمیختگی و پیوستگی فعالیتهای حركتی و ذهنی بسیار بالا است. میتوان تا حدود زیادی ریشه رفتارهای ذهنی تکاملیافته تر را نیز در یادگیری حركتی جستجو كرد. رشد عصبی و عضلانی كودك پایه لازم جهت رشد و تكامل فزاینده فعالیت روانی– حركتی وی را فراهم میسازد و با توسعه سیستم عصبی عضلانی رشد مهارتهای حركتی و تواناییهای حركتی پایه جدا میباشد (دانیل دی، ویلیامز رای، سینکلر،1990).
در دنیای امروز دیگر به ورزش به عنوان سرگرمی و تفریح نگاه نمیشود؛ بلکه نقش ورزش در سلامت روانی انسان مورد قبول همه است. این امر به گونهایست که ورزش به عنوان یک رویکرد درمانی، در درمان بسیاری از اختلالات و ناتوانیها به خصوص در کودکان مورد استفاده قرار میگیرد. یکی از برنامههای معتبر، برنامههای تمرینی ادراکی- حرکتی هستند که بر پایه سطح تکامل، تنظیم شدهاند و بسیاری از عناصر دیگر را دارا میباشند. افزایش آگاهیهای بدنی، فضایی، جهتدار و زمانی به عنوان وسیله هدایت کودک به سوی کنترل حرکتی را افزایش داده و توانایی در انجام حرکات را ایجاد میکند (پلهام[2]، بندر[3]، 1983). اختلال هماهنگی رشد حركتی (DCD)[4] عبارتی است كه انجمن روانپزشکی آمریكا برای توصیف كودكانی كه در اجرای برخی از مهارتهای حركتی با مشكل مواجه بوده و از شایستگی حركتی لازم جهت مقابله با نیازهای حركتی زندگی روزمره خود رنج میبرند پیشنهاد كرده است. براساس معیارهای تشخیصی ارائهشده در متن تجدیدنظر شده راهنمای انجمن(DSM-IV-TR)[5] تشخیصی و آماری اختلالهای روانی حركتی، معیار الف: هماهنگی این دسته از كودكان به طور بارزی نسبت به سن و توانایی هوشی آنها پایین تر است؛ معیار ب: این مشكلات هماهنگی اثرات منفی مشخصی بر پیشرفت تحصیلی و فعالیتهای روزمره زندگی آنها میگذارد؛ معیار ج: این اختلال سبب بروز وضعیت پزشكی خاص یا اختلالات رشدی وسیع نمیباشد (انجمن روانپزشکی امریكا، 1381). اختلال هماهنگی پیشرونده (DCD) به عنوان یک صدمهی قابلملاحظهی هماهنگی حرکتی مطرح شده است. هنگامی این تشخیص گذاشته میشود که اختلالات حرکتی مذکور تأثیرات منفی قابلملاحظهای بر برخی از جنبههای دیگر زندگی فرد داشته باشد که معمولاً تأثیر بسزایی بر امور تحصیلی و فعالیتهای روزمره زندگی دارد. این اختلال با اختلالات پیشپاافتاده و ناچیز دوران کودکی شروع میشود و معمولاً بین سنین 6 تا 12 سالگی تشخیص داده میشود. این اختلال هم به صورت مجزا وجود دارد وهم به صورت توأم با سایر اختلالات مانند اختلالات یادگیری[6] یا [7]ADHDممکن است وجود داشته باشد. هنگامیکه از کلمه دیسپراکسیا استفاده میشود تعریف بیشتر به سمت سازماندهی برنامهریزی و سازماندهی حرکتی میل مینماید (مورن اف بل، 2006).
سالهای اول زندگی دوره بسیار مهم تكامل حواس و به تبع آن ادراك و شناخت میباشد. در این سالها درك و شناخت از محیط افزایشیافته و مهارتهای حرکتی کمکم رشد میکنند. برخی از کودکان در مهارتهای حرکتی نظیر حرکات روزانه خود که نیازمند هماهنگی میباشد، مشکلدارند. اختلال در اجرای حرکات هماهنگ دغدغه همیشگی برخی از والدین، مربیان، معلمان و محققان علوم حرکتی و توانبخشی بوده است تا جایی که سال 1930، دوره نشانگان دست و پا چلفتی نامیده شد (آمراتونگا[8]، 2004). این نشانگان به معنی وضعیت رفتارهای حرکتی بی دست و پا که میتواند باهر ناحیه عصبی خاص ارتباط داشته و باعث اختلال و یا آسیب شود، میباشد. اگر چه این اصطلاح همچنان مورد استفاده قرار میگیرد، اما در حال حاضر اصطلاح اختلال هماهنگی رشدی مورد استفاده مجامع علمی و آکادمیک رایج شده است. به عبارت دیگر آنها کودکانی هستند که دارای اختلال هماهنگی رشدی (DCD) هستند (مورن اف بل، 2002). اختلال هماهنگی رشد (DCD) یک اصطلاح عمومی در توضیح مشکلات مهارتهای فیزیکی میباشد که شباهتی به بیماری شناختهشده یا تأخیر کلی ندارد، این اختلال بر نحوه عملکرد شخص مبتلا تأثیر میگذارد. DCD زمانی رخ میدهد که در رشد مهارتهای حرکتی تأخیر ایجاد شود و یا در حین اجرای حرکات هماهنگ شده مشکلی به وجود آید که باعث ناتوانی در انجام وظایف روزمره خواهد شد. به عبارت دیگر طرح و اجرای جابجای حرکت فرد دچار آسیب میشود (جیویس[9]، 2003). اختلال هماهنگی رشدی برای توضیح مشکلاتی در زمینه رشد مهارتهای حرکتی به کار می رود، این عارضه در ابتدای زمینه یادگیری و یا حرکتهایی که نیاز به هماهنگی حرکتی دارند به صورت یک مشکل آشکار خواهد شد. میزان شیوع اختلالات هماهنگی رشد در میان کودکان (7سال) حدود 5 تا 6 درصد گزارش شده است که مشکلاتی از جمله تأخیر رشدی، اختلال تعادل، اختلال ادراکی و ضعف و هماهنگی حرکتی در کودکان مبتلا تأیید شده است (انجمن روانپزشکی امریکا، 1994) و براساس گزارشها، پسران سه تا هفت برابر بیشتر از دختران به این اختلال مبتلا میشوند (کادسیو[10] و گیلبرگ[11]، 1999). سایر مشکلات این کودکان که به دو دستهی جسمانی و حرکتی شامل: آگاهی بدنی پایین، مشکلاتی در انجام حرکات درشت و ظریف، تأخیر در یادگیری مهارتهای حرکتی خاص، اختلال در انجام فعالیتهایی که به تغییر مداوم وضعیت بدن نیاز دارد و فعالیتهایی که نیاز به هماهنگی دو طرف بدن دارد؛ و رفتاری شامل: خستگی زودرس، آستانه تحمل ناکامی پایین و اجتناب از بازی تقسیم میشوند (میسیونا[12]، 2011).
حدود 2/1 کودکان در سن پیشدبستانی به اختلالات هماهنگی رشدی مبتلا میشوند، مشکل شدید در هنگام نشستن، ناتوانی در ایستادن بدون کمک، ناتوانی یا مشکل شدید در هنگام چهار دست و پا رفتن، راه رفتن خیلی کند و تعدادی از نشانههای سنین دبستانی دیده میشوند نظیر مشکل در گرفتن مداد یا نقاشی کردن، مشکل در انداختن توپ و دوچرخهسواری، ضعف در زمان ورزش کردن، مشکل در توجه و تمرکز و یادآوری، نوعی عدم کنترل در همه حرکتها، زمین خوردن مداوم در هنگام بازی و عدم توانایی گرفتن اشیا در دست و غیره (علیزاده، 1383). در کار تحقیقاتی(ساجن[13] و چمبرز[14]، 2005)، با عنوان خام حركتی در کودکان و بررسی این که آیا این کودکان با افزایش سن بهبود میابند؟ 17 کودک در سن 6 سالگی مورد آزمون قرارگرفته و سپس در سن 16 سالگی دوباره آزمونها به عمل آمد و مشخص شد مشکلاتی که در 6 سالگی وجود داشت در 16 سالگی نیز ادامه دارد در یک کار تحقیقاتی دیگر کربی[15] و همکاران که در سال 2008 انجام شد کودکان سوئدی مورد مطالعه قرار گرفتند در این آزمون 818 کودک از نظر توانایی درک مطالب هنگام خواندن در سن 7 سالگی مورد آزمون قرار گرفتند و همین طور در سن 10 سالگی این آزمون تکرار شد نتیجه این که ارتباط معناداری بین نتایج این دو آزمون وجود داشت پس میتوان نتیجه گرفت این کودکان بدون مداخلات درمانی اگرچه بدتر نمیشوند اما بهبودی نیز حاصل نمیگردد (کربی و همکاران، 2008). در سال 1377 آقای بلیانی در پژوهشی با موضوع “تأثیر یک برنامه تمرینی منتخب بر تواناییهای ادراکی- حرکتی پسران کلاس اول دبستان” انجام داد، به این نتیجه رسید که تعادل ایستا، تعادل پویا، سرعت، دقت و هماهنگی تحت تأثیر برنامه تمرینی افزایش قابل ملاحظهای داشته است. با توجه به اهمیت حرکت و تأثیر رشد آن در زندگی در تمام ابعاد وجودی انسان و تجارب حرکتی کسبشده در سنین اولیه که پایههای اصلی رشد و تکامل حرکتی را تشکیل میدهند و همچنین نقشی که فعالیتهای ادراکی حرکتی سازمانیافته در دوران پیش از دبستان در رشد و تکامل حرکتی شناختی کودکان دارند و اینکه بهترین زمان افزایش ظرفیتها و استعدادهای یک انسان، دوران کودکی است، ضرورت و اهمیت تحقیق در زمینه تأثیر فعالیت بدنی بر عملکرد حرکتی و شناختی کودکان کاملاً مشخص شده است. بیشتر تحقیقات به عمل آمده در رابطه با تواناییهای ادراکی- حرکتی مانند نوشتن، خواندن، پیشرفت تحصیلی و… میباشد.
نیس[16] (1966) اظهار داشت کودکانی که دارای مهارتهای حرکتی بهتری هستند، در خواندن و نوشتن نسبت به کودکانی که هماهنگی بدنی ضعیف تری دارند، نمرات بهتری کسب میکنند. تعداد دانشآموزانی که در داخل کشور دچار اختلالات یادگیری هستند 4 تا 12 درصد گزارش شده است. اینگونه مشکلات باعث افت تحصیلی، سرزنش و تحقیر این کودکان و بروز ناهنجاریهای روانی در جامعه خواهد شد. بسیاری از متخصصان فعالیتهای حرکتی را ادامه بهبود مهارتهای ادراکی میدانند از جمله فرضیه حرکت پاین و ایسایکس (1991). با مرور تحقیقات گذشته و چالشهای موجود این ضرورت احساس می شود که مطالعه بیشتری با روشهای مداخلهای به ویژه با تاكید بر فعالیت بدنی و تمریناتی كه منجر به بهبود قابلیتهای حركتی این دسته از افراد شود، میبایست انجام گیرد. این كودكان در فعالیتهای حركتی نیازمند به هماهنگی همانند تعادل، اعمال چند عضوی هماهنگ نظیر هماهنگی دو دستی و هماهنگی چشم و دست و همچنین فعالیتهای شناختی نظیر زمان واكنش و پیشبینی، توجه و حافظه هستند که در آن با مشكل مواجه هستند. اگر چه تحقیقاتی نیز در این زمینه صورت گرفته اما در خور توجه نبوده و اکثراً توصیفی و مقایسهای بوده است. تا كنون تحقیقات اندكی با بهکارگیری فعالیتهای ادراكی و حركتی بر روی چنین افرادی صورت گرفته است. لازم به ذكر است كه فعالیتهای ادراكی حركتی به دستهای از تمرینات اطلاق میشود كه به منظور بهبود قابلیتهای ادراكی كودكان از طریق فعالیت و تمرینات بدنی طراحیشدهاند. فعالیتهایی نظیر تمرینات آگاهی بدنی، آگاهی جهتیابی، آگاهی فضایی و زمانی و غیره در زمره این تمرینات میباشند (رهبانفرد، 1377). با توجه به موضوعات مطرحشده، در پژوهش حاضر به دنبال بررسی نقش تمرینات ادراکی حرکتی بر روی بهبود فرایندهای شناختی و حرکتی کودکان مبتلا به اختلال هماهنگی رشدی هستیم. هدف بررسی اثر یك دوره برنامه تمرینات ادراكی- حركتی بر برخی قابلیتهای حركتی و شناختی این کودکان است.
اساسی تحقیق
با توجه به سرعت جهانی شدن و نیاز شرکت ها و کشورها به رقابت تنگاتنگ در عرصه بازار جهانی، تکنولوژی های جدید و برتر به عنوان یک مزیت رقابتی برای حضور در بازار جهانی مطرح شده اند ]1[ همچنین بدیهی است که ایجاد تکنولوژی نیازمند سرمایه گذاری در تحقیق و توسعه و آموزش نیروی انسانی است. نرخ سرمایه گذاری کشورهای در حال توسعه از جمله کشور ما ـ ایران ـ بر روی تحقیق و توسعه و آموزش بسیار پایین تر از کشورهای توسعه یافته است، بطوریکه این کشورها در دهه 1990، 5/2 تا 8/2 درصد از تولید ناخالص ملی خود را صرف این امر کرده اند در حالی که در همین زمان این رقم در کشور ما در حدود کمتر از 3/0 درصد از بودجه سالیانه بوده است.
علاوه بر اینها فرایند انتقال تکنولوژی دارای بعضی از مقیاس های احتیاطی و پیشگیرانه است که مدیران باید قبل از در نظر گرفتن مدل انتقال تکنولوژی به آنها بپردازند. مدیران بایستی از فاکتورهای مهم و اساسی مورد نیاز برای انتقال تکنولوژی آگاهی کافی داشته باشند. در واقع انتقال تکنولوژی تنها در صورتی می تواند با موفقیت همراه باشد که مدیران و متخصصین کشورهای در حال توسعه به خوبی از فاکتورهای اساسی و مهم مورد نیاز برای انتقال موفقیت آمیز تکنولوژی آگاهی و اطلاع داشته باشند. امروزه تكنولوژی (با هر تعریفی) به یكى از ستونهاى اصلی زندگى (ملی یا سازمانی) تبدیل گردیده و از مهم ترین عوامل رشد و توسعه اقتصادی جوامع و عاملی برای حركت به سوی آینده ای مطمئن فرض میشود. همانطور که گفته شد با توجه به ضرورت ارتباطات در جوامع و لزوم بکارگیری و مدیریت تکنولوژی های مناسب، امروزه یکی از تکنولوژی های در حال رشد در جوامع تکنولوژی ساخت قطعات خودرو است ]20[. انتقال تکنولوژی فرآیند پیچیده و دشواری است که بدون مطالعه و بررسی لازم نه تنها مفید نیست بلکه ممکن است علاوه بر هدر رفتن سرمایه و زمان، به تضعیف تکنولوژی ملی هم بیانجامد.
فرآیند انتقال تکنولوژی را می توان به سه بخش عمده تقسیم کرد: 1) انتخاب و اکتساب تکنولوژی 2) انطباق، کاربرد و جذب تکنولوژی 3) توسعه و انتشار تکنولوژی ]21[.
در هر یک از مراحل فوق، عواملی دخیل می باشند که در انتقال تکنولوژی نیز موثر هستند. بنابراین میتوان گفت شناسایی عوامل موثر بر انتقال تکنولوژی، نقش تعیین کننده ای در انتقال تکنولوژی مربوطه ایفا میکند.
عوامل موثر در انتقال تکنولوژی را می توان در قالب گروه های زیر دسته بندی کرد ]17[: 1-عوامل تکنولوژیکی،2-عوامل فنی،3-عوامل مالی،4-عوامل تجاری،5 -عوامل سازمانی،6-عوامل زیست محیطی
میزان اهمیت و درجه تاثیرپذیری هر یک از عوامل موثر بر انتقال تکنولوژی به عواملی چون ماهیت تکنولوژی مورد نیاز و توانایی ظرفیت کشور گیرنده تکنولوژی برای یادگیری و جذب دانش فنی و تکنولوژیک بستگی دارد. شناسایی و رتبهبندی عوامل موثر بر انتقال تکنولوژی، بستگی به تمایل دهنده تکنولوژی به عرضه آن به شکل مخصوص و نیز تمایل و توانایی گیرنده تکنولوژی در اکتساب و جذب آن دارد. بنابراین عوامل گوناگون انتقال تکنولوژی را می توان به وسیله بعضی از عوامل مهم مانند اهداف انتقال دهنده و گیرنده تکنولوژی، سطح تواناییهای مدیریتی و ظرفیتهای تکنولوژیک، شرایط سیاسی و اقتصادی کشور گیرنده، اندازه بازار در دسترس و سرعت تحولات تکنولوژی مشخص کرد ]22[
در مورد تکنولوژی های نوین، مواردی نظیر هزینه بالای تامین تکنولوژی جدید، هزینهی بالای نصب و راه اندازی و تعمیرات و نگهداری و آموزش این تکنولوژیها تنها گوشه ای از موارد بی شماری است که در انتقال تکنولوژی های نوین می بایست مورد توجه قرار گیرند.
یکی دیگر شاخههای علم و صنعت که در آن انتقال تکنولوژی ضروری بنظر می رسد، میتوان صنعت خودروسازی را نام برد. مهندسین پلیمر به خودروسازان و طراحان خودرو کمک کرده اند تا اتومبیل های با قابلیتهای بیشتر نسبت مدل های قدیمی تولید کنند. در صنعت خودرو سازی، پلیمرها در بخش های مختلف از ساخت صندلی، شیشه ها، تایر، سپر، کفپوش تا ساخت شیلنگهای مناسب جهت انتقال بنزین و چرخش آب و ساخت تجهیزات مختلفی از جمله ساخت انواع تسمه پروانه، انواع درزگیرها و کانال های تهویه هوا استفاده شده اند و کاربرد وسیعی را به خود اختصاص داده اند. علاوه بر آن در خودروهای بسیار پیشرفته قابلیت های دیگری همچون ساخت سنسورهای هوشمند توسط مهندسان پلیمر امکان جلوگیری از تلفات جانی را فراهم آورده است که این تکنولوژی به شدت مورد توجه خودروسازان بزرگ قرار گرفته است. تولید خودروهایی با بدنه هایی از جنس مواد پلیمری تقویت شده با خواص مکانیکی فوق العاده و همچنین ساخت انواع کیسه های هوا از دیگر فعالیت های مهندسین پلیمر است ]23[
در این تحقیق، ابتدا معیارهای موثر در انتقال تکنولوژی های نوین در صنعت قطعات پلیمری خودرو شناسایی می شود. برای رتبه بندی این معیارها از یکی از مدلهای تصمیم گیری چند معیاره، Dematel، استفاده خواهد شد. روش دیماتل، تكتیك گرافیك تحلیلی است كه طی آن روابط بین متغیرهای وابسته یا شاخص های تاثیر گذار بر یك متغیر مستقل تعیین وتحلیل می شوند. از آنجا كه این شیوه یك تكنیك گرافیكی است ارتباطات فی مابین متغیرها را به صورت مستقیم وغیر مستقیم ، هم راستا وغیر همراستا را نیز به صورت كمی نمایش میدهد]24[.
امروزه خودروسازان در كشورهای صاحب صنعت خودرو و پیشرفته، تمایل زیای به استفاده از قطعات پلیمری در خودروها دارند. استفاده از قطعات پلیمری دارای مزایای زیادی میباشد كه برخی از آنها عبارتنداز: كاهش هزینه، كاهش وزن خودرو، انعطافپذیری در طراحی، بازیافت آسان قطعات و … . استفاده از قطعات پلیمری نیازمند دستیابی به تكنولوژی طراحی و تولید قطعات پلیمری میباشد. خودروسازان ایرانی تمایل به استفاده از قطعات پلیمری در تولیدات خود دارند. اما میتوان گفت در این زمینه نیازمند پیشرفت سریع در انتقال تكنولوژیهای مربوطه هستیم تا از رقبای خود فاصله نگیریم. در این پایان نامه، برای حل این مشكل، عوامل موثر در انتخاب تكنولوژیهای ساخت قطعات پلیمری خودرو مورد بررسی قرار میگیرد. امید است با شناسایی و رتبهبندی این عوامل، راه برای انتقال راحتتر تكنولوژیهای مناسب در این زمینه مهیا شود.
از اهمیت های ویژه انتقال تکنولوژی می توان به منافع متعدد آن در ایجاد فرصت های شغلی، بهبود کیفیت زندگی، جلوگیری از رکود اقتصادی، افزایش خلاقیت و توانایی استقلال اقتصادی کشورهای کمتر پیشرفته اشاره نمود ]4[. اهمیت تكنولوژی به عنوان عامل اصلی و موتور توسعه اقتصادی در جهان امروز مشخص است .
علاوه بر موارد ذکر شده از آنجا که تكنولوژی در دامان دانش پرورش می یابد و در گذر از وادی تحقیق و توسعه می توان زمینه های كاربرد دانش در زندگی بشر را كشف و یا ایجاد كرد و با توجه به پایین بودن نرخ سرمایه گذاری در كشور ما بر روی تحقیق و توسعه و آموزش _ 2.5 الی 2.8 درصد از تولید ناخالص ملی_ ضروریست که به موضوع تکنولوژی و عوامل و چالش های موثر بر بکارگیری و انتخاب تکنولوژی های روز دنیا توجه ویژه ای شود.
همچنین استراتژی ها، تصمیم گیری ها و اقدامات یک شرکت یا سازمان برای جذب، تطابق و توسعه تکنولوژیکی یک سازمان، هسته فرآیند توسعه اقتصادی ـ اجتماعی آن شرکت را تشکیل می دهد. چنانچه سازمانی بتواند این فرایند را نظام مند هدایت کند، بدون شک، زمینه موفقیت و توسعه مداوم را برای خود فراهم می سازد و می تواند در بازار رقابتی و پرتلاطم دنیای امروز به بقا امیدوار باشد]1[.
سؤالات تحقیق:
سوال اول:
عوامل موثر بر انتقال تکنولوژی های نوین در صنعت قطعات پلیمری خودرو کدامند؟
سوال دوم:
شبکه علی و معلولی بكار گرفته شده در روش دیماتل فازی كه برای عوامل موثر بر انتقال تکنولوژی های نوین در صنعت قطعات پلیمری خودرو استفاده شده است، چگونه میباشد؟
سوال سوم:
میزان وزن و اهمیت هر یک از عوامل موثر بر انتقال تکنولوژی های نوین در صنعت قطعات پلیمری خودرو چقدر است؟ (اولویت هر یک کدام است؟)
هدف اصلی: شناسایی و رتبه بندی عوامل موثر بر انتقال تکنولوژی های نوین در صنعت قطعات پلیمری خودرو
هدف فرعی: تعیین شبکه علی و معلولی حاکم بر عوامل موثر بر بر انتقال تکنولوژی های نوین در صنعت قطعات پلیمری خودرو
1-7-روش شناسی تحقیق:
الف: نوع تحقیق
پژوهش حاضر از حیث هدف، پژوهشی كاربردی است و به لحاظ جمع آوری داده ها از نوع توصیفی می باشد. نوع داده های مساله تصمیم گیری چند معیاره داده های گسسته می باشد. میتوان مدلهای چند معیاره را از نظر گزینه به دو دسته گسسته و پیوسته تقسیم نمود. اگر تعداد مجموعه جوابهای قابل قبول قابل شمارش باشد، مساله چند معیاره را گسسته مینامیم ]2[. برخی از مولفین مانند ]25[ و ]26[ این نوع مساله را به اختصار مدلهای تصمیمگیری چند شاخصه (MADM) نامگذاری كردهاند. اگر تعداد مجموعه جوابهای قابل قبول غیر قابل شمارش باشد، در این صورت مساله چند معیاره را پیوسته مینامیم.
ب:روشهای گردآوری اطلاعات در این تحقیق به قرار زیر است:
گردآوری اطلاعات شامل مطالعات کتابخانه ای(کتب، مقالات، اینترنت و…)،پرسشنامه، مصاحبه بررسی اسناد و مدارک خواهد بود. در این تحقیق پس از مطالعه کتابخانهای و مرور ادبیات موضوع پرسشنامه تحقیق تدوین میگردد. روش كتابخانهای، عمدتاً به منظور مطالعه ادبیات موضوع و بررسی پیشینه تحقیق انجام خواهد شد. پس از طراحی پرسشنامه تحقیق، روایی و پایایی پرسشنامه مورد بررسی قرار گرفته و در نهایت با استفاده از روش های مختلف آمار توصیفی و استنباطی و همچنین تئوری منطق فازی دادههای جمع آوری شده مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهند گرفت. پرسشنامه ها توسط تیمی از مدیران عالی و میانی و کارکنان مجرب که در زمینه های مختلف عملکرد سازمان مطلع هستند و در یک نشست مشترک تکمیل خواهد گردید.
ضایعه نخاعی از جمله مشکل ترین انواع معلولیت بشمار میآید که علایم حسی و حرکتی آن، موجب ناتوانی در انجام ساده ترین کارهای روزمره شده و فرد را در تمامی حوزه های فعالیت زندگی، وابسته و با اختلالهای گوناگون روبرو می سازد (دال برگ،آلارانتا ، سین تون[1]، 2005).
معمولا فرد پس از آسیب نخاعی با تغییرات قابل ملاحظه ای در زندگیش مواجه می شود که بر کیفیت زندگی وی، خانواده و افراد نزدیک اثر مخربی دارد. به دنبال این تغییر مهم در زندگی بسیاری از آسیب دیدگان ضایعه نخاعی حالتهایی مانند افسردگی ، اضطراب، اختلال در مفهوم خود و احساس تنهایی را تجربه می کنند.افزون بر این آسیب پذیری از نظر سو استفاده جنسی (بویژه در زنان) خودکشی، سو مصرف مواد و نیز جدایی از همسر در افراد ضایعه نخاعی در مقایسه با افراد عادی از میزان بالاتری برخوردارند (عزتی راد 1381) .
همچین کیفیت زندگی خانواده و مراقبین این افراد با توجه به ویژگی های فردی آنها تاثیر می پذیرد. چگونگی برخورد مراقبان این افراد می تواند تاثیر بسزایی بر چگونگی پذیرفتن و کنارآمدن آنها با معلولیت بوجود آمده داشتهباشد.
سازمان جهانی بهداشت كیفیت زندگی را اینگونه تعریف می كند: درك افراد از موقعیت زندگی باتوجه به فرهنگ و سیستم ارزشی كه درآن زندگی میكند، و نیز اهداف، تجربه ها، معیارها و وابستگی آنها (الدار [2]،2003).
بین کیفیت زندگی و سلامتی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. کیفیت زندگی مفهومی است که احساس خوب بودن را از نظر جسمانی و روانی در بر می گیرد.کیفیت زندگی اگر چه در متون پزشکی مکرراً بحث شده، اما اندازهگیری آن با دیدگاهها، روشها و ابعاد متنوعی انجام شده است. مطابق مطالعات گوناگون دربین اجزا متنوع کیفیت زندگی، ابعاد زیر مورد استفاده قرارگرفته است. وضعیت سلامت عمومی، تواناییهای عملکردی، وضعیت روانی، سطح خوب بودن، رضایتمندی از زندگی، شادی، سطوح تعقل، درد، حالت تهوع، استفراغ، علایم و نشانه ها، خستگی، عملکرد جنسی، فعالیت اجتماعی، وضعیت حافظه، وضعیت اقتصادی و وضعیت حرفهای (پروتکیم،فینستین[3]2003).
همانگونه که ملاحظه می شود زندگی افراد دچار ضایعه نخاعی در تمامی ابعاد ذکر شده دستخوش تغییراتی می شود که عوامل مختلفی در آن دخیلند. شخصیت عامل تعیین کننده ای است که تمامی رفتارهای انسان را در عرصه زندگی شخصی و اجتماعی تحت تاثیر قرار می دهد. بسیاری از محققان معتقدند که وجود تفاوتهای فردی و ویژگیهای شخصیتی متفاوت واکنش افراد را نسبت به موقعیتها و فشارزاها متمایز می گرداند (آقایوسفی، 1380).
درواقع افراد در چگونگی رفتار، تفکر، احساس، نیازها وخواسته ها باهم متفاوت می باشند و میزان سازگاری متفاوتی دارند. دریک محیط مشابه اجتماعی برخی افراد توان مقابله با مشکلات و انتظارات را در اندک زمانی از دست میدهند و براحتی در دام اختلالات روانشناختی و عملکرد نامناسب گرفتارشده و سلامت روانشناختی و کیفیت زندگی آنها به خطر می افتد و در مقابل عده ای با اندیشه و تحلیل موقعیت و باتوجه به ویژگیهای شخصیتی خاص، رفتار مناسب از خود نشان میدهند و از کیفیت زندگی مطلوب برخوردار خواهند شد. متغیرهای شخصیتی تاریخچه ای طولانی ازاثرگذاری برسبکهای مقابله یا تنیدگی، و بهزیستی ذهنی را نشان می دهد (پنلی و توماکا[4]2002).
از طرفی خودکارآمدی یا کارآیی شخصی به عنوان یک عامل موثر بر ارتقای کیفیت زندگی، به درک از عملکرد و رفتارهای سازگارانه و انتخاب محیط و شرایطی که افراد تلاش می کنند به آن دست یابند اثر می گذارد . افرادی که به توانایی های خود اطمینان دارند فعالانه در انجام امور شخصی خود و همینطور برنامه های بهداشتی ارتقا دهنده سطح سلامتی شرکت می کنند. از طرف دیگر برخی پژوهشها به نقش مؤثر خودكارآمدی درك شده درشیوه های مقابله افراد در موقعیتهای مختلف تأكید كرده اند. یكی ازجنبه های اساسی خودكارآمدی شخص این است كه فرد از راه اعمال كنترل می تواند بر پیامدهای زندگی خود اثر بگذارد. از دیدگاه پژوهشگران احساس خودكارامدی پایین باعزت نفس پایین، تفكر بدبینانه نسبت به خود و عدم عملكرد خوب در ارتباط است. خودكارامدی بالا با راهبردهای مقابلهای فعالانه، جستجوی حمایت اجتماعی و حل مسأله(خوشبینی) ارتباط دارد (جلیلیان،1392).
خودكارآمدی درك شده نقش تعیین كننده ای بر خودانگیزشی افراد دارد؛ چرا كه باور خودكارآمدی برگزینش اهداف چالش آور، میزان
تلاش و كوشش در انجام وظایف، میزان استقامت و پشتكاری در رویارویی با مشكلات و میزان تحمل فشارها اثر می گذارد (دارآبادی و فیروزکوهی،2004).
با توجه به استدلالات منطقی و نظریات فالکمن ولازارس[5] عقلانی به نظر می رسد که هر چه میزان استفاده ازشیوه مقابله ای هیجان مدارکاسته شود، برمیزان استفاده ازشیوه مقابله ای مشکل مدارافزوده میشود که این یک واقعه مطلوب است و بر کیفیت زندگی بیماران نیز اثر مثبتی میگذارد. استفاده از شیوه مقابلهای مشکل محور فرد را هدفمند می کند و معمولاً زمانی بیمار از آن استفاده می کند که استرسور به عنوان یک عامل قابل کنترل و رام شدنی ادراک و ارزیابی شود و در نتیجه بیمار به سوی برنامه های خود مراقبتی، کاهش محرومیت، کاهش تضعیف روحیه وافزایش مشارکت در مراقبت ازخود، سوق پیدامی کند (گری[6] 2000).
بنابراین با توجه به مطالب بیان شدة فوق سؤال اصلی تحقیق این است که : آیا کیفیت زندگی بیماران دچار ضایعه نخاعی و مراقبان آنها را می توان براساس خودکارآمدی، صفات شخصیت و راهبردهای مقابله ای پیش بینی کرد؟
3-1- اهمیت و ضرورت تحقیق
از طرف سازمان بهداشت جهانی ، شیوع ضایعه نخاعی در جهان 40-15 میلیون نفر گزارش است و سالانه 12 تا 40 میلیون نفر در جهان دچار صدمات نخاعی می شوند (گندمکار،1389).
در کشور ایران حدود سه میلیون نفر معلول شناسایی شده اند و با توجه به آمار بالای تصادفات و حوادث مختلف برآورد می شود 700 هزار نفر معلول ضایعه نخاعی وجود داشته باشند که هر سال نیز 2000 نفر به آن اضافه می شوند.5 طبق آمار دانشگاه تهران ،2100 نفر از جانبازان جنگ تحمیلی دچار ضایعه نخاعی هستند (نیک فلاح،مرقاتی،ابریشم کار،راهداری ومردانی،1389).
به دلیل محدودیت هایی که گریبانگیر این افراد شده است، آنها بیشترین تعاملات اجتماعی را با مراقبان خود دارند؛ از این رو نحوه برخورد و ویژگی های فردی مراقبان تاثیر بسزایی بر چگونگی کنار آمدن این بیماران دارد لذا شناخت عوامل تاثیر گذار بر کیفیت زندگی مراقبان نیزکمک شایانی به این امر می کند.
به طورکلی نتایج بررسی های مختلف بر روی مراقبان به بیماران مزمن گویای آن است که 70 درصد آن ها با دو مشکل بزرگ یعنی 1 مشکلات مربوط به مراقبت و درمان بیمار و 2سازگاری با مسؤلیت های ناشی از مراقبت روبروهستند. به طوری که افزایش مسئولیت موجب بروز واکنش های خشم و اضطراب در آن ها می شود. به علاوه نیازهای مراقبتی بیمار،افسردگی فرد مراقبت دهنده را افزایش داده وسازگاری او را با سایر اعضاء خانواده کاهش می دهد (کینگ و هیندز [1]1998).
ضایعه نخاعی به دلایل مختلفی می تواند ایجاد شود ولی به هر علتی که به وجود آمده باشد ، تاثیرات عمیق و گسترده ای روی سلامت جسمی ، روانی و شیوه زندگی فرد خواهد گذاشت (مقدم،حبیبی،د,واتگران،1389).
استرس هایی که بعد از ایجاد ضایعه نخاعی ایجاد می شوند شخص را منزوی و کناره گیر از اجتماع و فعالیت ها می کند و باعث بروز بسیاری از اختلال های روانی و خلقی می شود(حسن زاده،زارع ، علی پور،1391).
افراد دارای ناتوانی جسمی در مقایسه با افراد عادی دارای تماس های اجتماعی کمتری هستند و بیشتریت تعاملات را با مراقبان خود دارند.این افراد نسبت به افراد جامعه خطر ریسک بالایی برای ابتلا به اختلالات خلقی دارند (مارتز، لیونه وپرایب [2]،2005).
سازگار شدن با ضایعه نخاعی از نظر روان شناختی به تلاش بیش تری در مقایسه با جسمانی نیاز دارد.این بدان علت است که ناتوانایی در افراد مبتلا به ضایعات نخاعی ناگهانی بوجود می آید و این افراد برای تطبیق روحیه خود با شرایط ایجاد شده نیاز به زمان بیش تری دارند13 شرایط ویژه در این افراد تاثیر فراوانی روی وضعیت روانی و روابط خانوادگی و اجتماعی دارد و این ناتوانی جسمی باعث اثر گذاشتن روی سازگاری روانی-اجتماعی و سلامت روانی شخص می شود. البته ویژگی های فردی پیش از ضایعه نیز در عوارض روان شناختی موثرند و افراد مختلف به این فشارهای روانی به روش های متفاوتی واکنش نشان می دهند.برخی از افراد بهتر از سایرین می توانند با این عوامل محرک و تنش زا مقابله کنند در حالی که بسیاری دیگر به دلیل جنبه های شخصیتی نسبت به فشارهای روانی کاملا مستعد و بی مقاومت هستند (کوپر[3]،1994).
با توجه به شکایت گروه عمده ای از بیماران دچار آسیب نخاعی مبنی بر عدم توجه و مطالعه ناکافی جنبه های روانی زندگی آنان، بویژه در حیطه ی کیفیت زندگی، به نظر می رسد بررسی چگونگی کیفیت زندگی این بیماران و همچنین شناخت متغیرهای اصلی و تاثیرگذار که موجب ارتقای کیفیت زندگی این بیماران می شود، می تواند کمک شایانی به بهبودی وضع زندگی و کیفیت آنها بنماید.
در نهایت، هدف از پرداختن به این موضوع یافتن متغیرهای تاثیرگذاری است که می تواند موجبات ارتقای کیفیت زندگی بیماران دچار ضایعه نخاعی را فراهم آورد.
. King&Hinds
[2] . Martze, Livneh& priebe
[3] . Cooper
.Dulberq, Alaranta, Sintonen
[2] .Eldar R
[3] .Prutkin JM, Feinstein AlvanR
[4] .Penli and tomaku
.Folkman& Lazarus
[6] .Gray
[1]. Lidal, Veenstra, Hjeltnes, Biering
.Schwartz, Anderson, Nosek, Krahn
مفهوم محاسبات با قابلیت پیکربندی مجدد از اوایل دهه 60 میلادی پدیدار شد. موقعی که مقاله جرالد استرین مفهوم یک کامپیوتر ساخته شده از یک پردازنده استاندارد و آرایهای از سخت افزار قابل پیکربندی مجدد را پیشنهاد کرد. پردازنده اصلی، عملکرد سخت افزار قابل پیکربندی مجدد را کنترل میکند. در نتیجه، این سخت افزار با قابلیت پیکربندی مجدد، برای انجام هر کاری مناسب خواهد بود. برای مثال میتوان کارهایی نظیر پردازش تصویر، الگوریتم عصبی و تطبیق الگو را با سرعت بالایی انجام داد. به محض اتمام یک کار، سخت افزار[1] میتواند برای انجام کار جدید پیکربندی مجدد[2] شود. چنین خاصیتی با ترکیب انعطاف پذیری یک نرم افزار[3] و سرعت یک سخت افزار، در یک ساختار ترکیبی امکان پذیر شده است. در ضمن، چنین ایدهای در زمان پیدایش، بسیار جلوتر از تکنولوژی ساخت سخت افزار مورد نیازش بود.
در دهه اخیر، تحقیقات زیادی درباره معماریهای با قابلیت پیکربندی مجدد بوجود آمده است. این معماریها هم در دانشگاهها و هم در صنعت توسعه یافتهاند. این معماریها در دستههای زیر قرار میگیرند:
علت عملی بودن چنین طرحهایی، پیشرفت مداوم فنآوری سیلیکونی بوده که پیاده سازی[4] طرحهای پیچیده را روی یک تراشه امکان پذیر ساخته است.
اولین مدل تجاری کامپیوتر با قابلیت پیکربندی مجدد در جهان به نام Algotronix CHS 2*4 در سال 1991 ارائه شد. این طرح به هیچ عنوان موفقیت تجاری نداشت، اما آنقدر امیدبخش بود که شرکت Xilinx (مخترع FPGA) تکنولوژی را خرید و محققان Algotronix را به خدمت گرفت.
هم اکنون تعدادی شرکت فروشنده کامپیوترهای با قابلیت پیکربندی مجدد وجود دارند که بازار کامپیوترهای با کارایی بالا را در بر گرفتهاند. مهمترین این شرکتهاSRC Computers ، SGL و Cray میباشند. شرکت ابر رایانهای Cray بستر محاسبات قابل پیکربندی مجدد SRC را به دست آورد و آن را به عنوان XD1 به فروش میرساند. SGI رایانه RASC را همراه با سری ابر رایانههای Altix به فروش میرساند. شرکتSRC Computers یک خانواده از رایانههای قابل پیکربندی مجدد را توسعه داده است. این خانواده بر اساس معماری ضمنی و پردازنده MAP میباشد.
تمام آنچه که گفته شد رایانههای هیبریدی هستند، که این رایانهها با ریزپردازندههای FPGA همراه شدهاند و با آن ساخته میشوند. FPGA ها توسط کاربر برنامهریزی میشوند. این سیستمها میتوانند به عنوان ابر رایانههایی با سرعت بالا با استفاده از FPGA ها به کاربرده شوند. (در حقیقت FPGA ها گزینه ای در XD1 و SGIRASC هستند). پیکربندی XD1 و SGIFPGA از طریق زبانهای توصیف سخت افزار (HDL) صورت میگیرد. با به کارگیری زبانهای سطح بالایی نظیر ابزار گرافیکی Star Bridge Viva یا زبانهایی مانند C مثل Handel-C از Celoxica و Lmpulse-C از Impulse Accelerated technologies یاMitrpn-C از Mitrionics و همچنین VHDL و Verilog نیز میتوان پیکربندی را انجام داد. توسعه کد نویسی منطقی یک FPGA خام، یک فرآیند پیچیده است که نیازمند دانش و ابزار تخصصی است.
SRC کامپایلری را ساخته است که زبان سطح بالایی مثل C یا Fortran را به عنوان ورودی میگیرد و با تغییراتی اندک، آنها را برای اجرا و پیادهسازی روی [5]FPGA در ریزپردازنده، کامپایل میکند. بعضی از الگوریتمهای کاربردی با زبانهای سطح بالا همانند C و Fortran نوشته میشوند. کامپایلر (Carte)، حداکثر موازی سازی را در کد انجام میدهد و منطق سخت افزار خط لولهای را تولید میکند که در MAP ها مقداردهی شدهاند. همچنین این کامپایلر تمام کدهای واسطی که برای مدیریت انتقال داده در داخل و خارج MAP نیاز است را تولید میکنند. این کدهای واسط، وظیفه هماهنگ سازی ریزپردازنده با منطق در حال اجرا در MAP را دارند.
XD1 بین ریزپردازنده و FPGA به وسیله شبکه اتصال داخلی Rapid Array اش ارتباط برقرار میکند. سیستمهای SRC از طریق حافظه واسط SNAP و یا سویچ اختیاری Hi-Bear ارتباط برقرار میکنند. دستهبندی معماریهای با قابلیت پیکربندی مجدد روز به روز بیشتر توسعه مییابند. این به دلیل عرضه شدن معماریهای جدید و به روز میباشد (Azambuja 2011, 161-166).
FPGA ها آیسیهایی هستند که شکل سختافزاری آنها میتواند به راحتی، به شکل جدیدی تعریف شود. یعنی با بارگذاری یک پیکربندی جدید درست همانند نرمافزار جدیدی که میتواند بر روی یک ریزپردازنده یا DSP بارگذاری شود، نگاشت داده میشود. پردازش و الگوریتمهای فشرده FPGA ها میتواند آیسیهای متمایز شده به وسیله کاربرد ASIC را حاصل سازد. محققان در سراسر دنیا، به دنبال داشتن ابر رایانه و آی سیهایی با بازدهی بالا و انعطاف پذیر هستند، که از اجزا سخت افزاری قابل برنامهریزی مجدد برای هر کاربرد تشکیل میشوند. در نتیجه، چندین برابر، کارآیی را در پردازندههایی که با طول دستور ثابت کار میکنند، افزایش میدهد (Boyer and strother moore 2012, 181-189).
دو نسخه آرایه انقباضی Spalsh در SRC ساخته شدند. مدار اصلی Spalsh در سال 1989 با قیمت 13000 دلار ساخته شد که میتوانست از ابر رایانه موجود در آن زمان به نامCray 2 برای کاربردهای تطبیق الگوی بیتی پیشی بگیرد. این سیستم حاوی 32 عدد FPGA از سری 3090 شرکت Xilinx بود که به صورت یک آرایه خطی متصل شده بودند. FPGA های مجاور از یک بافر حافظهای اشتراکی استفاده میکردند.
بعد از آن، Splash 1 معرفی شد که میتوانست مقایسه یک رشته ی DNA را 45 برابر سرعت یک ایستگاه کاری با کارآیی بالا را در دهه 1990 انجام دهد. سه سال بعد Splash 2 ساخته شد که تعداد FPGA های خود را به 16 عدد کاهش داده بود. با این وجود به خاطر رشد سریع تراکم در FPGA، Splash 2 با 16 عدد FPGA مدل 4010 از شرکت Xilinx، دو برابر عملیات منطقی بیشتر از Splash 1 داشت. برای بهبود انعطاف ارتباطات داخلی Splash 2، ارتباط داخلی خطی را به وسیله یک میله عرضی تقویت کردند که اجازه میداد که هر FPGA با FPGA دیگری ارتباط برقرار کند.
در سالهای بین 1987 تا 1990 رایانه قابل پیکربندی مجدد Splash توسط مرکز تحقیقات ابر رایانهای SRC توسعه یافت. این رایانه در طرح شماتیکی برنامهنویسی شده بود. سخت افزار فوقالعاده و سرعت بالایی داشت. اما با وجود تمام این مزایا برنامه نویسی آن بسیار مشکل بود. در نتیجه، تعداد برنامههای کاربردی آن محدود بود.
Splash 2 دارای زبان شبیه سازی VHDL بود و همانند مدل پیشین دارای سخت افزار بسیار خوبی بود، برنامهریزی آن غیر استاندارد بود اما دارای قابلیت برنامه نویسی خوبی بود. از 1986 تا 1995 حافظههای فعال قابل برنامه ریزی (PAMETTe , PAM) توسط شرکت فرانسوی DEC Paris معرفی شدند. برنامه نویسی این نوع حافظه ها در زبان C++ بود اما همان عیب Splash را داشتند یعنی سخت افزار خوبی داشتند اما برنامههای کاربردی پشتیبانی شده توسط آنان محدود بود. در شکل 1-1 روند كلی تكامل سیستمهای قابل پیكربندی مجدد را مشاهده میکنید.
جدول 1-1. روند كلی تكامل سیستمهای قابل پیكربندی مجدد
PAM و X30xx | 1989 تا 1991 |
SPLASH و X40xx | 1991 تا 1993 |
PRISM و DISC | 1993 تا 1995 |
MATRIX و X6200 | 1995 تا 1997 |
CVH، RAW و FPGA | 1997 تا 2014 |
فصل دوم:
مفهوم، معماریها و روشهای طراحی
سیستمهای قابل پیكربندی مجدد
2-1- محاسبات و سخت افزار با قابلیت پیکربندی مجدد
در این فصل، به بررسی مفهوم پیکر بندی مجدد میپردازیم و چندین مرجع مهم در این زمینه را مورد بررسی قرار میدهیم.
محاسبات با قابلیت پیکربندی مجدد، به سیستمهایی اشاره میکند که شکلی از قابلیت برنامهریزی سخت افزار را به وسیله کاربرد نقاط کنترلی، پیاده سازی میکنند (Wang and Feng-yan 2009, 445-449). این نقاط کنترلی میتوانند به طور متناوب برای اجرای کاربردهای متفاوت در سخت افزار تغییر کنند. سختافزار با قابلیت پیکربندی مجدد تعادل خوبی میان کارآیی پیاده سازی و انعطاف پذیری ایجاد میکند. این به دلیل این است که سختافزار با قابلیت پیکربندی مجدد، قابلیت برنامهریزی پس از طراحی را با نوع محاسبات موازی ترکیب کرده است، که در مقایسه با نوع محاسبات زمانی ترتیبی پردازندههای دیگر، کارآیی بالاتری دارد (Trailokya Nath Sasamal and Mohan 2011, 244-253; gaspar 2012, 1-13 ).
سرعت تثبیت کردن در محاسبات با قابلیت پیکربندی مجدد، به عنوان یکی از زمینههای اصلی که موضوعات مختلفی از علوم کامپیوتر و مهندسی الکترونیک را پوشش میدهد، میباشد. محاسبات با قابلیت پیکربندی مجدد را با تجهیزات با قابلیت پیکربندی مجدد مانند FPGA برای اهداف پردازشی استفاده میکنند. محاسبات قابل پیکربندی مجدد همچنین به نام محاسبات قابل پیکربندی یا محاسبات سفارشی (Custom) شناخته شده است. به طوری که بسیاری از روشهای طراحی میتوانند برای سفارشی کردن یک محصول محاسباتی برای کاربردهای خاص استفاده شوند (Touiza and Ochoa-Ruiz 2012, 1-15).
به خاطر نیازهای فزاینده قابلیت انعطاف که به وسیله کاربردهایی با محاسبات فراوان مانند ارتباطات بیسیم مطرح میشوند، دستگاههایی که نیازمند سازگاری بالا با کاربردهای در حال اجرا هستند، برای این منظور تحلیل میشوند. از سوی دیگر، درکی خوب از چنین کاربردهایی مورد نیاز است، خصوصأ در مورد منابعی که از آنها در خلال پیاده سازی استفاده میشود و جایی که مصرف توان بایستی در مقابل کیفیت و کاربرد، موازنه شود. نیازهای چالش برانگیز برای قابلیت انعطاف و کارآیی پیاده سازی نمیتوانند به وسیله پردازندههای ASIC برآورده شوند. سخت افزار قابل پیکربندی مجدد یک پیاده سازی مطلوب را در چنین مواردی شکل میدهد (Llamocca 2013, 488–502).
دلایل دیگری نیز برای استفاده از تجهیزات قابل پیکربندی مجدد در طراحی سیستم بر روی تراشه نیز وجود دارد. هزینههای در حال افزایش مهندسی غیربرگشتی طراحان را به سمت استفاده از سیستم بر روی تراشه یکسان در چندین کاربرد و محصول برای دستیابی به قیمت تمام شده پایینتر به ازای هر تراشه سوق میدهد. تجهیزات قابل پیکربندی مجدد، یک تنظیم مناسب تراشه را برای محصولات یا تغییرات محصولات را ممکن میسازد. همچنین برای پیچیدگیهای بیشتر طرحهای آینده، امکان اضافه کردن طرحهای وفق پذیرتر را افزایش میدهد.
یک سیستم محاسباتی با قابلیت پیکربندی مجدد، شامل یک یا تعداد بیشتری از پردازندهها و یک ساختار با قابلیت پیکربندی مجدد میباشد که واحدهای عملیاتی سفارشی میتوانند به وسیله این ساختار ساخته شوند. پردازنده یا پردازندهها، دستورات ترتیبی را اجرا میکنند. در حالی که دستورات میتوانند به طور موثری به سخت افزار نگاشته شوند و بعد از آن میتوانند به وسیله واحدهای پردازشی که به ساختار قابل پیکربندی مجدد نگاشت یافتهاند، اجرا شوند. همانند یک مدار مجتمع سفارشی، توابعی که به ساختار قابل پیکربندی مجدد نگاشت یافتهاند، میتوانند از موازی سازی در یک پیادهسازی سخت افزاری بهره برند. همچنین، همانند یک ASIC، طراح سیستم تعبیه شده میتواند ترکیب صحیحی از واحدهای ذخیره و عملیاتی را در ساختار قابل پیکربندی مجدد تولید کند، که ساختار محاسبهای ارائه میشود تا با کاربردهای خاص هماهنگ میباشد(Yang 2013, 508–537).
برخلاف ASIC لازم نیست برای هر کاربردی یک ساختار جدید طراحی شود. یک ساختار داده شده میتواند تعداد زیادی از واحدهای عملیاتی را پیاده سازی کند. این بدان معناست که یک سیستم محاسباتی قابل پیکربندی مجدد میتواند به صورت تولید انبوه ساخته شود که زمان طراحی طولانی که ASIC برای ساخته شدن نیاز داشت را کاهش میدهد. همچنین، بر خلاف یک ASIC واحدهای عملیاتی که در ساختار قابل پیکربندی مجدد پیاده سازی شدهاند میتوانند در طول زمان تغییر کنند. یعنی اینکه همگام با تغییر محیط یا استفاده از سیستم تعبیه شده، واحدهای عملیاتی میتوانند برای بهتر هماهنگ شدن با محیط جدید تغییر یابند. ساختار قابل پیکربندی مجدد برای مثال ممکن است در عملیات ضرب ماتریسهای بزرگ در یک حالت خاص پیاده سازی شود و در حالت دیگری توابع پردازش سیگنال بزرگی را استفاده کند.
به طور معمول، تمامی کاراییهای یک سیستم تعبیه شده لازم نیست که به وسیله ساختار قابل پیکربندی مجدد، پیاده سازی شود. فقط آن قسمتهایی از محاسبات که از لحاظ زمانی، بحرانی هستند و حاوی درجات بالایی از موازی سازی میباشند، لازم است که به ساختار قابل پیکربندی مجدد نگاشت یابند. در حالی که باقیمانده محاسبات میتوانند به وسیله یک پردازنده با دستورات استاندارد پیاده سازی شوند. واسط میان ساختار و پردازنده، همانند واسط میان حافظه و ساختار دارای حداکثر اهمیت میباشد. قطعات قابل پیکربندی مجدد مدرن به اندازه کافی وسیع هستند که پردازندههای دستوری به وسیله ساختار قابل برنامه ریزی پیاده سازی شوند. پردازندههای نرم میتوانند همه منظوره باشند یا برای کاربردی خاص ساخته شوند.
پردازندههای دستور با کاربرد خاص و پردازندههایی با دستورات انعطاف پذیر، دو نمونه از چنین ساختارهایی میباشند. بقیه تجهیزات، مانند پردازنده گرافیکی و پردازندههای با کاربرد خاص آرایهای، مقداری از قابلیت انعطاف رایانههای قابل پیکربندی مجدد را نشان میدهند. این تجهیزات، دستورات را به خوبی انجام میدهند، اما بر خلاف رایانههای قابل پیکربندی مجدد و ریزپردازندهها، نمیتوانند محاسبات کلیتر را اجرا کنند(Gonzalez 2012, 247–256).
2-2- پیکربندی مجدد جزئی پویا و ایستا در FPGA ها
پیکر بندی مجدد جزئی پویا[6] در FPGA ها فضای طراحی جدیدی رابامزایای زیادی نظیر کاهش زمان پیکربندی و ذخیره حافظه به عنوان فایل پیکربندی دوباره با تعداد بیتهای کمتر ارائه میدهد.
پیکر بندی مجدد جزئی[7] توانایی پیکربندی مجدد هر منطقه مشخص از یک FPGA را پس از پیکربندی اولیه دارد. بر اساس نوع طراحی، پیکر بندی مجدد را میتوان به دو گروه تقسیم کرد: پیکر بندی مجدد پویا و پیکر بندی مجدد ایستا (Wang and Feng-yan 2009, 445-449). پیکر بندی مجدد جزئی پویا که در شکل 2-1 نشان داده شده است، به عنوان پیکر بندی مجدد فعال شناخته شده و اجازه تغییر برای بخشی از برد را میدهد در حالی که بقیه بخشهای FPGA همچنان در حال اجرا میباشند (Krill and Ahmad 2010, 377–387).